لايكز اند كامنتز گايز✨💙
--------------------------------------------------------------Harry
چند روز اخر تعطيلات تابستون خيلى خوبن. همه از خودشون بى خود شدن و سعى ميكنن از اخرين لحظات تابستونشون نهايت استفاده رو بكنن. پارتى ها شلوغ تر ميشن، دخترا وحشى تر ميشن، با همه اينا من نميتونم صبر كنم تا ترم جديد شروع شه. نه بخاطر اينكه من يه تازه وارد احمقم كه منتظر وارد شدن به دنياى شگفت انگيز دانشگاه باشم، نه، من نگرانم، چون اگه بتونم درست درس بخونم و درسارو پاس كنم ميتونم توى بهار فارغ التحصيل بشم. كه ميشه دقيقا يكسال. خب اين اونقدراهم واسه يه خلافكار كه هيچ كس فكرشم نميكرد بره دانشگاه بد نيست.
مامانم انقد نگران اينده من بود كه منو از اونور اين دنياى لنتى فرستاد به ايالت بزرگ واشنگتن تا كنار بابام زندگى كنم. تنها دليل مسخره اش هم برقرارى 'ارتباط' بين من و بابام بود، اما من احمق نيستم. ميدونستم كه ديگه نه ميتونست نه ميخواست كه با گندكارياى من كنار بياد. پس منو فرستاد به امريكا، مثل يه مستعمره پروتستانى قديمى.
"تو نزديكى؟"
اون با موهاى صورتى و لباى ورم كرده از بين پاهام گفت. من تقريبا فراموش كردم بودم اون اينجاست.
"آره"
من گفتم و دستمو روى شونه هاش گذاشتم و چشمامو بستم. گذاشتم اون رضايت فيزيكى رو بهم منتقل كنه. يه حواس پرتى، اين چيزيه كه اون هست. همشون هستن.
فشارو توى ستون فقراتم حس ميكردم. و من اصلا به خودم زحمت ندادم كه تظاهر كنم بغير از جنبه جنسيش دارم از همراهى باهاش لذت ميبرم وقتى كه توى دهنش اومدم.
چند ثانيه بعد، اون داشت با پشت دستش لباشو پاك ميكرد و از جاش بلند ميشد."ميدونى..."
مولى سمت كيفش رفت و يه رژ لب تيره دراورد
"تو ميتونى حداقل تظاهر كنى كه خوشت اومد عوضى"
يكى از انگشتاشو دور لبش كشيد تا رژ لبشو درست كنه
"دارم.."
گلومو صاف كردم
"تظاهر ميكنم ديگه"
اون چشماشو چرخوند و انگشت وسطشو بهم نشون داد. از نظر جنسى توجه منو جلب ميكنه، حداقل. به اندازه كافى براى به فاك دادن خوب هست، و بعضى وقتها هم صحبت خوبيه. ما خيلى شبيه هميم. جفتمون از خانواده هامون طرد شديم. من چيز زيادى درباره گذشتش نميدونم، اما مطمعنم يه چيز مزخرفى تو زندگيش اتفاق افتاده كه اين همه راهو از يه شهر خفن و پولدار مثل پنسيلوانيا اومده اينجا تو واشنگتن.
YOU ARE READING
Before [persian Translation]
Fanfictionترجمه كتاب Before, كتاب چهارم سرى كتابهاى After گذشته هرى و آينده هسا✨♥️