بکهیون روبروی خبره ترین وکیلی که در سئول میشناخت نشسته بود .
تاحالا نیازی به انجام کارهای حقوقی نداشت و هیچوقت لازم نبود وکیل داشته باشه اما الان دیگه به یکیشون نیاز داشت .
اول تقاضای جدایی رسمی از جکسون رو داد .
البته به این موضوع فکر کرد که شاید ووهیون ، جکسون رو دوست داشته باشه و راضی به اینکار نباشه .
اما با چیزهایی که دیده بود و شنیده بود مطمئن بود که باید اینکار رو برای ووهیون انجام بده .
و بعد تقاضای بررسی اموالشون و خلع جکسون و عموش از پستشون توی کمپانی پدرشون رو به عنوان سهامدارهای اصلی داد .
وکیل قول داد که کارهاشون رو پیگیری میکنه اما بعدا لازمه که با بکهیون هم صحبت کنه .
بعد ازینکه ازونجا بیرون اومد به خرید رفت لباسهای خودش برای بدن جدیدش تنگ و کوچیک بودن و لباسهای ووهیون هم پاره شده بودند پس به لباسهای جدیدی احتیاج داشت ...........
چانیول با دستمال مرطوب مشغول پاک کردن دستها و صورت رنگ پریده ی بکهیون بود که با صدای اس ام اس هایی که پیغام برداشت از حسابش رو براش به ارمغان میبردن توجهش به گوشیش جلب شد .
دیگه الان مطمئن بود ووهیون اونی که ادعا میکنه نیست . رمز و اطلاعات کارتش رو به جز خودش فقط اونی میدونست که دو روز بود بیهوش رو تخت بیمارستان افتاده بود ...........
لوهان جونگسو رو روی پاش نشونده بود و بی توجه به بقیه باهاش بازی میکرد .
سهون ظاهرا با جونگین حرف میزد اما همه ی حواسش پیش اون بود که صورتش رو با دست میپوشوند و بعد دستهاش رو کنار میزد و صدای داللللی گفتنش توی فضای خونه میپیچید و پشت بندش صدای قهقهه های جونگسو دلش رو میلرزوند .
چند وقتی بود که لوهان رو اینقدر شاد ندیده بود .
کیونگسو و جونگین غذاهایی که سفارش داده بودند رو روی میز میچیدن .
جونگین ، بی حوصلگی کیونگسو که میخواست ، پشت لبخنداش پنهونش کنه رو، به وضوح میدید .
توی آشپزخونه دور از چشم مهمونها وقتی که اون پشت به اون مشغول ریختن کیمچی توی ظرف بود ، بی قرار بغلش کرد .
کیونگ سو سرش رو به سر جونگین که کنارش بود تکیه داد :" چی شده ؟"
-" دوستت دارم "
یه کم تکون خورد تا حلقه ی دستای جونگین شلتر بشه : "الکی میگی حال منو خوب کنی؟"
جونگین محکمتر گرفتش :" چرا حالت خوب نیست؟"
کیونگسو خندید :" بگم مسخره م میکنی "
-"هومممم؟ بگو دیگه ؟ چته؟"
کیونگسو خندید و سرش رو به سمت جونگین خم کرد تا اون رو از خودش دور کنه :" اینقدر توی گوشم فوت نکن "
جونگین بالاخره ولش کرد :" تا نگی چته دست از سرت برنمیدارم "
کیونگسو سر کارش برگشت و دوباره کیمچی ها رو داخل ظرف ریخت :" جونگسو منو دوست نداره . ببین چطوری پرید تو بغل لوهان . من هنوزم براش یه غریبه م "
جونگین موهای کیونگ رو نوازش کرد :" تو باباشی .اون ممکنه با لوهان بازی کنه اما فقط توی بغل من و تو آروم میخوابه .میخوای امتحان کنی ؟"
کیونگسو ذوق کرد :" نه بذار پیش لوهان باشه "
و فکر کرد که برای خلاص شدن ازین فکرای آزار دهنده فقط یکراه داره .
YOU ARE READING
🕑Twenty Four🕓
Spiritualچی میشه اگه کسی رو که همیشه توی رویاهاتون میبینین رو در واقعیت ملاقات کنین ؟ 💮_______________________💮 چانیول، بکهیون رو در حالی که بیهوشه با صورتی خون آلود و زخمی ، کنار جاده ای پیدا میکنه و تنها کاری که از دستش برمیاد زنگ زدن به پلیس و اورژانسه...