free fall

chapter 8

های گایز امیدوارم از این پارتم لذت ببرین.

ووت و کامنت یادتون نره^-^

----------------------------------------------

از دید چانیول:

بعد از تحویل کلید خونم از چن صاحب املاک(دوست پسر دوست کای یعنی شیومین) با لبخند  سوار ماشینم شدم.ماشینو روشن کردم و به سمت عمارت کای راه افتادم.دیگه امروز باید رفع زحمت میکردم و مزاحم مرغ عشقا نمیشدم.با به یاد افتادن اتفاق صبح خندم گرفت:

#فلش بک-صبح ساعت 7

با خمیازه های بلندم از پله ها اومدم پایین تا تو آشپزخونه صبحونه بخورم.همینکه پامو تو آشپزخونه گذاشتم دیدم مرغ عشقای سحر خیز دارن صبحونه میخورن.با صدای ملایمی گفتم:صبح بخیر عشقولیا!

سهون کنار کای نشسته بود و داشت برای کای لقمه می گرفت و در همون حین هر دوشونم جوابمو دادن.با دیدن صندلی خالی کنار کای،رفتم اونجا نشستم.هنوز صبحونمو شروع نکرده بودم که چشام به کبودای درشت گردن کای افتاد.

با صدای بلندی گفتم:او مای گاااااد!

سهون با تعجب بهم نگاه کرد و قهوشو برداشت تا بخوره.کای با دیدن نگاه خیره چان گفت:چیشده سر صبحی میگی او مای گاد؟؟چیزی شده؟

با خنده گفتم:چیزی نیست...فقط گردنت چیشده؟؟

کای با چشمای از حدقه دراومده نگاهشو بین منو سهون میچرخوند تا ببینه چی میتونه بهم بگه! احتمالا یادش رفته گردنشو بپوشونه.بیچاره هول کرده بود ولی عاشق اذیت کردن بقیه بودم!

با تته پته گفت:چیزه..پشه اره پشه نیش زده

و از خنده رومیز روده به در شدم!اونقدر خندیدم که از چشام اشک اومد و فهمیدم باید خندمو قطع کنم تا از حدش نگذره.رو به کای گفتم:پشه نیش نزده که! انگار یه گاو گردنتو گاز گرفته!

و بازم خندیدم که قهوه پرید گلو سهون و شروع کرد به سرفه کردن.اوخی عشقولیام خجالت میکشیدن.آخه کی اینهمه گردن یکی رو میمکه؟!چشم نزنم خدا چه دهنی به سهون داده انصافا خوب سرخش کرده.مخصوصا کای که پوستش برنزس!.

سهون که سرفش تموم شد با اخم بهم گفت:شما نمیخوای تشریف ببرین بیرون؟؟

با خنده ابروهامو بالا انداختم:اوه سهون یکم بخندی بد نیست درضمن آدم مهمونشو از خونه نمیندازه بیرون هرچند تو صاحب خونه نیستی!

کای سیخونکی از بازوی سهون گرفت:یاااا خجالت بکش چانیول ازت بزرگتره!

سهون پوزخند زد:تا خودت یادنگرفتی به بزرگ ترت یاااا نگی پس به من نگو کی بزرگه!