1اگوست روز تولد مایا. امروز از تمام تولد های مایا متفاوته .تولد تو قاره جدید کنار ادم های جدید و بدون ناتائیل قطعا متفاوت خواهد بود .
مایا دست به سینه تو بالکن ایستاده بود و به منظره خیره بود ذهنشو از همه چی خالی کرده بود و فقط داشت نگاه میکرد .
با احساس کشیده شدن اروم موهای بافته شده اش سرشو برگردوند ؛هری رو با یه لبخند بناگوش دید.
_هی چطوری
_خوبم
هری یذره مکث کرد و پرسید راستش میخواستم به کافه بلو رز برم همونجا که همیشه با ناتائیل می رفتم یذره از شهر دوره اما....دوست داری با من بیای
مایا با لبخند کوچیکی گفت حتما ...
________________
سوار ماشین کلاسیک هری شده بود ماشین حالت کوپه داشت و سقفش باز بود.مسیر کافه یک جاده سرسبز بود .باد صورت و موهای مایا رو نوازش میکرد و اهنگ کلاسیک قدیمی فضا رو قشنگ تر
می کرد.نظرتون راحب داستان چیه ؟
YOU ARE READING
after you(H.S)
Fanfictionداستان تابستونی دختری که قراره چیزای جدیدو تجربه کنه مثل موتور سواری رو پل دویدن بدون کفش زیر بارون، رفتن به مسافرت با یه ماشین کلاسیک قدیمی و خوردن قهوه تو کافه کوچیک بلو رز و شایدم...... عشق