جورج در یخچال رو باز کرد . صداشو بالا برد
_هری ; لعنتی یخچالت از کیف پول من خالی تر
یه فکری براش بکن
هری بهش جوابی نداد میخاست صداشو بالاتر ببره که برادرشو همراه با مایا با لباس بیرون دید
هری_نیازی به داد زدن نبود داشتیم میرفتیم خرید
جورج ابروهاشو برد بالا:میرفتیم؟؟
مایا با بدخلقی گفت :اهم
_خوبه پس منم میام شما همش باهمین منم تنها میمونم
همگی بعد یذره گفت گو از خونه خارج شدن و به سمت مرکز خرید رفتن .
کل راه جورج با کارای خنده دارش مسیرو دلپذیرتر کردِاون پسر بمب انرژی بوو
مایا با خنده گفت اوه خدا جورج باورم نمیشه با دمپایی اومدی خرید
جورج یذره شلوارشو بالا کشید و لبخند زد.براش حرف مردم مهم نبود و تو لحظه زندگی میکرد.
جورج و مایا جلوتر از هری بین قفسه ها میگشتن و مسخره بازی در می اوردن . هری با دقت نگاهشون کرد.احساس میکرد جورج بیش از حد به مایا توجه نشون میده اون طور که سعی میکنه خنده رو لب مایا بیاره ,همیشه وقتشو با اون میگذرونه و شایدم هری اشتباه میکنه و اونا فقط دوتا دوستن
جورج با دیدن قفسه مشروب بی درنگ به اون سمت رفت و مایا رو با هری تنها گذاش
_هر کی اونو نشناسه فکر میکنه جورج یه معتاد الکلیه .مایا گفت
هری_اون فقط عادت به بزرگ نمایی داره
هری دستشو پشت کمر مایا گذاشت و به سمت قفسه خوراکی هدایتش کرد.براش یدونه پاستیل برداشت
پاستیلو با شیطنت تکون داد و گفت:اینم کادو برای دختر کوچولوی غرغرو
مایا غرید:من اصلا کوچیک نیستم
هری لبخند زد و با لحن مسخره ای گفت نه اصلا نیستی .البته این حرفش زیاد به نفعش نشد چونکه مایا موهای فرشو گرفت و یذره کشید
اون دختر واقعا بچس و متفاوت از ناتائیل
-------------
فک کنم دیه داستانو یادتون رفته ِالبته من کنکوریم و همش درسع
این پارتا هایی که بدون اتفاقان معمولا برای توصیف شخصیتا و روابط بینشون
ESTÁS LEYENDO
after you(H.S)
Fanficداستان تابستونی دختری که قراره چیزای جدیدو تجربه کنه مثل موتور سواری رو پل دویدن بدون کفش زیر بارون، رفتن به مسافرت با یه ماشین کلاسیک قدیمی و خوردن قهوه تو کافه کوچیک بلو رز و شایدم...... عشق