8_jorge

69 14 0
                                    

مایا در حالی که اطرافش پر از پاپ کرن بود با صورت بی حس داشت به تلویزون نگاه میکرد.
از وقتی جورج برادر هری اومده بود خونه رو هوا بود .
جورج نه کاملا ولی تقریبا شبیه هری بود همون رنگ چشم و همون رنگ مو اما موهای صاف با همه این جزئیات مشترک قیافه دو برادر مجزا از هم بود.
یجورایی روزای اول مایا از جورج دوری میکرد اما جورج خیلی زود باهاش صمیمی شد
_هری خیلی خنگه
مایا با حالت سوالی به سمت جورج چرخید
_چی؟
_هری خیلی خنگه مثل یه اینه صاف همه چیز رو
لو میده شخصیتش اشکاره و همیشه خرابکاریاش
معلوم میشه
مایا بعد کمی فکر کردن با لحن ارومی گفت :اما من فکر میکنم که این خوبه اون صاف و صادقه و همیشه لبخند رو لبشه همین چیزاس که باعث شده مامانم عاشقش شه .
جورج واقعا شخصیت دلپذیری داشت یه پسر خنده رو که همیشه در حال مسخره بازیه و البته تو قضیای احساسی همیشه زیر صفره
_  یبار ازش بخواه تورو ببره کافه بلو رز
مایا سوالی نگاهش کرد ؛جورج ادامه داد اونجا جایه که خواهرتو دیده جای زیبا و دنجیه اون نیاز به یه همراه داره که هنگام رویارویی با خاطراتش کنارش باشه
مایا سر تایید تکون می داد و در عین حال به کافه بلو رز فکر میکرد

after you(H.S)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang