-in the name of lღve
"خوش اومدین. شما باید پرستار جدید باشین"
"بله. سلام"
لاتا امیدوارانه لبخند زد و وارد عمارت بزرگ هری شد.
"پرواز هانا کوچولو یکم تاخیر داشته ، نمیدونم دقیقا کی میرسه"
"مشکلی نیست. من منتظر میمونم"
البته که اون استرس داشت.
"شما وسیله ای با خودتون نیوردین؟موقتی قراره بمونین؟"
"اوه نه. من فقط وقت نداشتم وسایلمو جمع کنم چون همین دیروز استخدام شدم"
"اوهوم. پس بیاین تا اتاقتونو نشونتون بدم. میتونم باهاتون راحت باشم؟"
خدمتکار لاغر اندام و قد کوتاه لاتا رو به سمت طبقه پایین هدایت کرد.
"البته. من خودمم اونجوری راحت ترم"
لاتا نفسشو فوت کرد و داشت دعا میکرد اون زن بیشتر از این رسمی نباشه.
"اینجا اتاق تو و جنی هست. من و گلوری هم توی اتاق بغلی میمونیم. این روبرو هم اتاق گاردا و راننده هاست ، که راننده ها به ندرت شبو تو خونه میمونن. برادرت کجاست؟باید اتاق اونم بهش نشون بدم"
"آقای استایلز باهاش یه کاری داشت ، هنوز تو حیاطه"
"خیله خب پس تو بهش میگی این اتاقشه؟"
با دست در وسطی رو نشون داد.
"البته. فقط میشه اسمتو بدونم؟"
"اوه ، معذرت میخوام. اینقد واسه دیدنت ذوق داشتم که پاک یادم رفت خودمو معرفی کنم. من ناتالی هستم"
ناتالی دست ظریف و لاک زده شو جلوی لاتا گرفت و لاتا باهاش دست داد.
همون لحظه ، هری داشت توی حیاط به لیام میگفت که چه کارایی باید بکنه.
"و در آخر ، اینم سوییچ"
هری سوییچ رو کف دست لیام گذاشت.
"سوالی هست؟"
"نه آقا"
"با من راحت باش لیام"
هری دستشو روی شونه لیام گذاشت و لیام لبخند زد.
"اینم از زین"
هری پشت لیام رو نگاه کرد و لیام به پشت سرش نگاه کرد تا بدونه زین کیه.
"فاک"
'همون پسری که تو مهمونی با هری بود؟اون با هری زندگی میکنه؟چرا؟امکان نداره'
"سلام"
زین مودبانه سلام کرد و لیام جوابشو داد.
"عزیزم این لیامه ، راننده جدید"
"چه خوب پس بشه راننده شخصی من"
"چی؟"
هری با خنده ابروهاشو خم کرد. انتظارشو نداشت.
YOU ARE READING
Miracle Fanfiction📒🍃
Fanfiction"تو وارد زندگی من شدی و کم کم کل وجودمو با زیبایی های درونت تسخیر کردی. تو معجزه ی منی. دوستت دارم زینم" "معجزه ی منم کسی مثل توئه که منو کامل میکنه و بهم یاد داد چطوری خودمو دوست داشته باشم...منم دوستت دارم"