-in the name of lღve
لیام با کش و قوص دادن بدنش از خواب بیدار شد. سریع اتفاقای دیشب یادش اومد و به تخت کنارش خیره شد. زین هنوز اونجا بود و خیالش راحت شد. دستاشو به صورتش کشید و باز نگاهش کرد. اون درست مثل پسربچه های کیوت خوابیده بود. موهاش تو صورتش ریخته بودن و یکی از دستاش بدجوری بالای سرش پیچیده بود. لیام لبخند زد و سمتش رفت. دستشو آروم به حالت طبیعی برگردوند و این باعث شد زین وول بخوره و غر بزنه.
"خیله خب پسر کوچولو. فقط خواستم کمکت کنم"
'پسر کوچولو دیگه چی بود؟'
لیام با خودش خندید.
'اون واقعا یه پسر کوچولوئه'
بیشتر خندید و سرشو تکون داد. زین آروم نفس میکشید و لیام نزدیک تخت نشست تا بتونه صدای نفساشو بهتر بشنوه. وقتی نشست ، تازه متوجه شد زین بلوزشو در اورده.
"فاک"
آروم زمزمه کرد و بدن زین رو که فقط یک دهمش پیدا بود رو دید زد. اون پر از تتو بود و معلوم بود تا پایین هم ادامه داشت ، چون لیام بازوهای اونو دیده بود که مثل آستین دستشو گرفته بودن.
لبشو گاز گرفت (نه اون لب گاز گرفتنا. از این مدلا که میخوای یه کاری کنی میترسی) و پتو رو یکم کنار زد. سینه و یکم از شکم زین حالا معلوم بودن. لیام با دقت به تتوها و بدن بی نقص زین نگاه میکرد و لبشو لیس میزد. وقتی خواست پتو رو بیشتر کنار بزنه ، دستشو عقب کشید و با خودش گفت بهتره تا کاری نکرده فقط بره. و همین کارو هم کرد.
"زین!صب بخیر!"
لاتا زین رو دید در حالی که از اتاق لیام بیرون میومد.
"سلام...لیام کجاست؟"
زین سرشو خاروند و گفت.
"رفته یکم خرید کنه. زود میاد"
"اوهوم"
"گشنه ای؟صبونه آمادست. لیام که اومد همه باهم میخوریم"
"همه باهم صبونه میخورید؟هر روز؟"
"اره"
لاتا لبخند زد و طوری بود که این موضوع براش عادیه.
"چه خوب"
"اوهوم. چیزی نیاز داشتی بهم بگو!"
"باشه"
لاتا لبخند زد ، بازوی زینو لمس کرد و پایین رفت. زین از صب چند بار به هری زنگ زده بود ولی اون بازم جواب نداده بود. توی دسشویی بازم سعی کرد باهاش تماس بگیره ولی هیچی. سر و وضعشو مرتب کرد و با همون شلوارک لیام پایین رفت. صدای برخورد چنگال با بشقاب و حرف زدن رو میشنید ، ولی درست نمیتونست بگه کجاست. همین لحظه در اتاق نشیمن باز شد.
"اوه. صب بخیر پسر. صبونه آمادست. بفرمایید!"
اون باب بود.
YOU ARE READING
Miracle Fanfiction📒🍃
Fanfiction"تو وارد زندگی من شدی و کم کم کل وجودمو با زیبایی های درونت تسخیر کردی. تو معجزه ی منی. دوستت دارم زینم" "معجزه ی منم کسی مثل توئه که منو کامل میکنه و بهم یاد داد چطوری خودمو دوست داشته باشم...منم دوستت دارم"