10

237 50 27
                                    



***

قسمتی از داستان فلش بک به زمان جدایی نایل و هری هست ...که مشخص شده
به شخصه این چپتر رو خیلی دوس داشتم ...

امیدوارم لذت ببرید

بخاطر تاخیر هم معذرت :(

———————————

•| نایل |•

امروزم مثل روزهای قبل ، از خواب بلند شدم و با خستگی عجیبی سرکار رفتم ، اما هری رو اصلا ندیدم .
شاید خواب بود ...

تقریبا آخرای شیفتم بود که یکدفعه یه پسر مو بلوند چشم فندقی رو دیدم که بهم لبخند میزد

- اشتون ، ساعت چنده ؟!

« شیفتت تموم شده دیگ میتونی بری »

واقعا خوشحال شدم مثل یه بچه ای که شب هالووین تمام شکلات ها ‌و آبنبات های تمام جهان رو بهش دادن

اشتباه نکنید ، من عاشق کارمم.. اما بعد از چند ساعت که میگذره واقعا حوصله سر بر میشه

احساس کردم اگر الان برم اشتون کم کم حوصله ش سر میره برای همین تصمیم گرفتم تا تموم شدن شیفتش که تقریبا چند دقیقه دیگ تموم می‌شد منتظرش بمونم .

اونم بیشتر اوقات منتظرم میموند تا شیفتم تموم شه و با هم برگردیم چون اون دوست نداره من تنها بمونم ، پس حالا نوبت منه که پیشش بمونم

- خب ، من منتظر میمونم تا تو هم شیفتت تموم شه بعد میتونیم با هم برگردیم .

« نه ، تو برو . اشکالی نداره »

سرمو به علامت منفی تکون دادم . اون منو قشنگ میشناسه . میدونه که من نمیرم .
من و اشتون برای مدت زیادیه که با هم دوستیم .
وقتی که اینجا شروع به کار کردم اون خیلی وقت بود که استخدام شده بود ..
و اون کسی بود که تو خیلی چیزا بهم کمک می‌کرد
و همینم باعث شد دوستی مون استارت بخوره ...

ساعت ۶ شده بود و شیفتش هنوز تموم نشده بود
تو انجام چند تا از کاراش بهش کمک کردم و روی یکب از صندلی ها منتظرش موندم

•••••••••••••••••••••••
فلش بک
••••••••••••••••••••••••

- هری چرا بهم زنگ نزدی ؟! برات چند تا پیام فرستادم اما جواب ندادی ، نگرانت شدم

Roommates | Narry version | Persian Where stories live. Discover now