3

323 70 11
                                    



•| نایل |•

هوا دیگ تاریک شده بود ، من و هری هر کدوم یه طرف مبل نشسته بودیم
تلویزیون روشن بود اما هیچ کدوممون بهش توجهی نداشتیم .

تمام روز هری به اذیت کردن من ادامه داد ، این فقط اولین روز زندگیم بعد از مدت ها با هریه اما ما نمیتونیم با هم کنار بیایم .
خودش از کارهاش و اذیت هاش لذت می بره اما برای من فرق داره ، من فقط میخوام با هر فرصتی ازش دور بشم برای همیشه ...

- خیلی خب ، من ۵ تا قانون مشخص کردم

دستامو به سمت موهام بردم و به چشماش نگاه کردم ..

+ آه از این عدد متنفرم

- برام مهم نیست

+ واقعا بدجنسی

وای خدا اون مثل بچه ها رفتار میکنه تمام روز کارش همین بود ..

- احساس میکنم دارم با یه بچه زندگی میکنم
- قانون شماره ی یک ، قبل از اینکه در رو باز کنی باید در بزن——-

+ اوه شاید اون لحظه داشتی لباستو عوض میکردی
به هرحال باید دربارش فکر کنم :)

- خفه شو برام مهم نیست چون هردوی ما باید این قانونا رو رعایت کنیم خیلی خب ؟!

با عصبانیت کلمات رو به زبون اوردم و به چشماش نگاه کردم

- قانون شماره ی دو ، خرابکاری راه ننداز وگرنه اون کسی که باید جمع و جورش کنه خودتی :)....

واقعا متنفرم از اینکه خونه به هم ریخته باشه و بخاطر این
، این قانون رو گذاشتم چون اون تو هر زمانی و هرجایی خرابکاری میکنه

- قانون شماره سه ، وسایل منو خراب نکن و وقتی خونه نیستم پاتو توی اتاقم نذار

+ کسی بهت گفته که من یه بچه ی ۳ سالم؟؟ من خرابکاری نمیکنم

ابروهاشو بالا انداخت و به دستاش خیره شد نمیدونم چرا اما از حرکاتش خندم گرفت
( اوه خدای من ، من الان خندیدم واقعا ؟؟)

+ تو الان خندیدی ؟

- ششششش ، خیلی خب قانون شماره چهار ، اگر کلید هات رو گم کنی یا جا بذاری تقصیر من نیست و برام مهم نیس———-

+ هی این منصفانه نیست

- گفتم برام مهم نیست درسته ؟!

+ تو واقعا بدجنسی

- فقط به یاد بیار من در رو برات باز نمیکنم :)

( تمام حرفایی که زدم همش حقیقت داشت و من به قانون پایبندم )

+ خیلی خب چیزی دیگ ای هست که باید بدونم ؟!

- مهم ترین قانون ، قانون شماره ی پنج هست : با شورت نباید توی خونه بگردی مگر اینکه توی اتاقت باشی

+ اوه خب پس اگر لخت با——-

- یا حتی لخت باشی ...... تو نذاشتی حرفمو تموم کنم

صورتمو برگردوندم و به سمت میز رفتم ، اینبار برنده ی بازی من بودم :)

+ تو اصلا بامزه نیستی نایل ...... ولی میدونی واقعا عجیبه ، منظورم اینه امروز صبح تو داشتی از نگاه کردن به من لذت می بردی...

سریع برگشتم و نگاهش کردم

- ببخشید ؟!

+ تو شنیدی چی گفتم نی :)

به سمتش حرکت کردم و تو چشماش نگاه کزدم ، خواستم جوابشو بدم که احساس کردم هیچ جوابی براش ندارم
چند قدم به سمتم برداشت و حالا فقط چند اینچ با هم فاصله داشتیم

+ چرا انقدر از من بدت میاد ؟

- هردومون میدونیم که تو چیکار کردی

به سمت اتاقم رفتم اما برای چند ثانیه برگشتم و نگاهش کزدم

- اوه و لطفا تلویزیون رو هم خاموش کن

تنها چیزی که میخواستم دوست داشتم اون الان احساس گناه کنه ، حس تأسف برای کارهاش ...


——————————————————-

این چپتر یکم کوتاه شد
از چپتر های بعد داستان تازه قضیه ش روشن میشه
پس اگر الان کمی گیج کننده س تا چپتر های بعد حل میشه
💫🧡
امیدوارم از ترجمه م خوشتون بیاد :)

فن فیک ( سرنوشت ) predestination 
هم به زودی آپ میکنم ❤️

از تمام کسانی که
حمایت کردن هم بی نهایت ممنونم.

Ꮓ :)

Roommates | Narry version | Persian Donde viven las historias. Descúbrelo ahora