20

188 43 14
                                    



•| نایل |•

تو این چند روز هری خیلی عجیب رفتار می‌کنه . تمام مدت ساکت بود و به هیچی توجهی نمیکرد . میدونستم یه خبریه . تقریبا یه هفته ای می‌شه که دوباره شروع به حرف زدن کردم و همه چی خوب به نظر میاد ، شاید فقط به نظر میاد

چیزی که دیوونم میکنه اینه که من نمیدونم که ما الان اصلا با هم هستیم یا نه ؟!
یعنی فقط هم خونه ایم و بس ؟..

من کالوم رو هم خیلی وقته که دیگ ندیدم . خوشبختانه
من دوست دارم مفصل با هری حرف بزنم و بگم که چی تو ذهنم میگذره اما اون تازگیا همش سرش به چیزای دیگ گرمه یا اصلا بهم توجهی نمیکنه .
این واقعا دیوونه کننده س .

میخوام بهش کمک کنم . من واقعا بهش اهمیت میدم .
خیلی زیاد ، پس به نظرم باید ازش بپرسم چشه

از روی تخت بلند شدم و از اتاقم بیرون رفتم . واقعا برام عجیبه چون تمام مدت اون تنها کسی بود که سعی می‌کرد سر صحبت رو باز کنه اما الان تغییر کرده ...

مگه من چه کار اشتباهی کردم ؟

به سمت اتاق نشیمن رفتم و دیدم که داشت تلویزیون میدید اما مطمئنم حتی یه ذره توجه هم بهش نمیکنه .

- هی سلام .. خب پس دوباره قانون رو زیر پا گذاشتی و با شورت تو خونه میگردی ؟!

بهم لبخند زد و دوباره همه جا رو سکوت فرا گرفت برای همین دوباره سعی کردم خودم این سکوت رو بشکنم .

- حالت خوبه ؟!

+ من خوبم .

سرشو برگردوند و بدون هیچ حسی بهم نگاه کرد

- من کاری کردم ؟

+ نه

- پس چرا انقدر عجیب رفتار میکنی ؟!

+ هیچ اتفاقی نیوفتاده ... چیزی نیاز داری ؟

واقعا داره سرد برخورد میکنه و من حتی نمیدونم چشه..
اون هیچ وقت اینطوری رفتار نمی کرد .

- نه من فقط نگرانم .

+ درباره ی ؟

- تو

دوباره یه لبخند سرد و دیوونه کننده تحویلم داد .

+ خب نمیخواد نگران باشی همون طور که بهت گفتم ...من خوبم .

- نه نیستی ... تو واقعا عصبی و ناراحت به نظر میای .

بهم نگاه کرد و بدون اینکه چیزی بگه فقط بهم نگاه کرد و من واقعا داشتم زیر نگاهش آب میشدم

- چیه ؟ من کاری کردم ؟ اتفاقی افتاده ؟

دوباره بدون هیچ کلمه ای از جاش بلند شد و سمت اتاقش رفت و در رو محکم بست . و باز هم سکوت

- اوه اگر فکر کردی من از حرف زدن دست بر میدارم پس باید بری خودتو به فاک بدی هری استایلز .

Roommates | Narry version | Persian Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ