8

231 48 27
                                    



سلام :)
خب از اونجایی که یه چند روزی نیستم خواستم این چپتر روامشب قرار بدم ...
تا کمترمنتظر بمونید:)
امیدوارم لذت ببرید 💚

—————————————-

•| هری |•

بعد از مدت ها داشتم با زین حرف میزدم
و بدون هیچ مقدمه ای درباره ی نایل ازم پرسید
وقتی بهش فکر میکنم یه لبخند بزرگ روی لبام میشینه.
فقط هر چیزی درباره اون باعث لبخند من میشه ، یه لبخند بزرگ مثل یه دیوونه

زین یکی از بهترین دوستامه ، دوستای دیگ م لویی و لیام هستن که البته بهشون همه چیز رو درباره نایل و خودم گفتم .

امروز قراره زین رو توی کافه ببینم ، اینجا مثل کافه ای که نایل توش کار میکنه دلنشین نیست اما خب خوبه که دوستام هستن .

" خب هم خونه دوست داشتنیت چطوره ؟ "

+ اون خوبه

+ خب اون الان بهتر باهام رفتار میکنه و اون گفت که منو میبخشه ...

" این واقعا خوبه ، خیلی خیلی خوبه هز . امیدوارم دوباره اون کاری که قبلا کردی رو انجام ندی

+ چی ؟ نه ، هیچ وقت . نگران نباش دیگ اونکارو نمیکنم

" پس تبریک میگم "

+ ممنون ، اما در کل فکر میکنی میتونیم دوباره مثل قبل با هم باشیم ؟!

به سوالم خندید و آخرین قلوپ از چاییش رو سر کشید
و خورد منم چاییمو تموم کردم و پول رو روی میز گذاشتیم و از کافه بیرون رفتیم .

" هری ، تو کسی بودی که رابطه تون رو تموم کردی "

اون راس میگه . همیشه فکر میکنم ایکاش اون همه چی رو تموم می‌کرد چون من برای اون خوب نبودم .
من واقعا آدم بدی بودم اما وقتی باهاش ملاقات کردم اون منو عوض کرد مثل داستانایی که تو قصه ها و فیلم ها می بینین ، وقتی یه دختر خوب شخصیت یه پسر بد رو عوض میکنه و یه همچین چیزایی ..
، و وقتی وارد زندگیم شد ما سریع با هم قرار گذاشتیم و من اونو بهتر شناختم و اینو فهمیدم که من لیاقت اونو ندارم

این حقیقته ...

من الانشم همین فکرو میکنم ، اما من خودخواهم ..

من دوباره اونو میخوام
میخوام دوباره بهش مهمی از زندگیم باشه ...

+ آره ، اما بعد از اینکه بهم زدیم ..... من .....

" تو چی هری ؟! "

" خب از این بگذریم ، میخواستم بگم که لویی میخواد یه پارتی شنبه تو خونش بگیره ، تو میای ؟!"

+ آره حتما ، میتونم نایل رو هم با خودم بیارم ؟!

" حتما ما خیلی دوس داریم ببینیمش "

Roommates | Narry version | Persian Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang