پسر بزرگ تر بدن بی جون و سرد جین رو به آغوش کشید و به جونگکوکی که حالا تبدیل به گرگی قهوه ای رنگ شده و در حال فرار بود نگاه کرد...
طوری داد زد تا صدای بمش به گوش پسر گرگینه برسه :"جونگکوک...خودت رو مرده فرض کن!"
جسد پسر کوچکترو بلند کرد و سمت عمارتش راه افتاد!
به پذیرایی خونه اش رسید و جین رو روی کاناپه گذاشت!
از آشپزخونه اش چاقوی تیزی رو آورد و وارد گردن باریک پسر کرد تا بتونه تیر چوبی رو خارج کنه!
بعد از چند دقیقه بالاخره تونست گلوله ی چوبی رو از گردن جین در بیاره!
حالا میتونست بوی خون خودش رو که هنوز تو رگ های جین جریان داشتن رو حس کنه!
رگ مچ دست چپش رو با دندون های نیشش گاز گرفت و خونی که ازش سرازیر میشد رو روی لب های سرد جین گذاشت!
حالا مقدار بیشتری از خون جادویی و قدرتمندش وارد بدن پسر مقابلش میشد!
به وضوح میتونست ترمیم زخم گردنش رو ببینه!
حالا شخصی که دوست داشت همیشه حضورش رو کنار خودش حس کنه داشت به یکی مثل خودش تبدیل میشد و به همین دلیل لبخند پهن و رضایت مندی روی لبهاش نشست!
اما قلب جین هنوز هم کار نمیکرد و این ممکن بود کمی بیشتر زمان ببره...
اما همین که باز هم میتونست پسر کوچکترو تا ابد کنار خودش داشته باشه بسیار براش خوشحال کننده بود!
البته بعد از بیدار شدن جین باید اون رو وادار میکرد تا از خون انسان بخوره و مطمئن بود جین این گزینه رو قبول میکنه چون هیچ خوناشامی توی دنیا وجود نداره که خون انسان رو رد کنه!
با لبخندی که هنوز روی لب هاش نقش بسته بود به اتاق بنفش رنگش رفت و پتوی ضخیمی برداشت تا بتونه بدن سرد جین رو کمی گرم تر کنه!
پتوی ضخیم رو دور بدن جین پیچید و به صورت پسر مقابلش خیره شد...
میدونست بعد از بیدار شدنش خاطراتی که تهیونگ پاک کرده بود رو به دست میاره و نفوذ های ذهنی که روش انجام داده بود از بین میرن!
اما با این حال باز هم خوشحال بود چون خون خودش تو رگ های جین جریان داشت و این باعث میشد تا پسر کوچکتر همیشه و همه جا ازش اطاعت کنه!
لبخندش به پوزخندی تبدیل شد...سمت جین رفت و لب های گرمش رو روی لب های سرد و بی رنگ جین گذاشت :
"دیگه تا ابد مال خودمی و هیچوقت نمیتونی ازم جدا شی! میتونیم باهم هزاران سال زندگی کنیم سوکجین!"
میدونست به هوش اومدن جین کمی زمان میبره پس تصمیم گرفت دنبال اون گرگ قهوه ای رنگ بگرده!
ESTÁS LEYENDO
Second Hybrid ✔
Fanfic☆ Second Hybrid ☆ ___________________________________________ سوکجین دانشجوی 20 ساله ای که مجبور میشه برای تحقیق روی گلهای کم یابی به جزیره ججو سفر کنه ، با کیم تهیونگ دو رگه ای که پرورش دهنده ی این گلهاست رو به رو میشه و هردوشون متوجه ی این میشن ک...