☆ Part 24

855 142 15
                                    

جونگکوک آلفای سفید رو روی صندلی عقب ماشین نامجون نشوند و کنارش نشست.

پتوی ضخیمی رو روی جین انداخت و دستش رو دور بدنش حلقه کرد.

پسر مو مشکی با چشمهای بسته اش سرش رو روی شونه ی جونگکوک گذاشت و از گرمایی که حس میکرد لذت برد...

دست های بی جونش رو دور شکمش حلقه کرد و نفس عمیقی کشید:

"ت...تهیونگ کجاست؟"

بتای قهوه ای بدن جین رو به خودش فشرد و پشتش رو نوازش کرد:

"زود میاد...نگران هیچی نباش و فقط استراحت کن."

دست دیگرش رو جلوی لب های بی رنگ جین برد:

"باید خون بخوری."

پسر مو مشکی با چشمهاش که هنوز بسته بودند دندون های نیشش رو بیرون برد.

یک دستش رو از روی شکمش برداشت و زیر دست جونگکوک قرار داد.

دندون های تیزش رو وارد مچ دست جونگکوک کرد و مشغول نوشیدن خون خوش طعمش شد.

"همممم"ی زیر لب گفت و حالا که انرژی بیشتری داشت دست دیگرش رو هم زیر دست جونگکوک قرار داد و محکم تر فشرد.

بتای قهوه ای چشمهاش رو بست و از درد خیلی ضعیف و لذت بخشی که توی مچ دستش حس میکرد لذت برد.

بودن عشقش توی بغلش بهترین حسی بود که توی زندگیش داشت و جونگکوک هیچوقت فکر این که یک روزی آلفای سفید توی بغلش باشه رو نمیکرد...

دوست داشت زندگیش توی همین لحظه استُپ کنه و جین هیچوقت از توی بغلش بیرون نره...

اما با به یاد آوردن این که گرگ سفید مال شخص دیگریه و هیچوقت متعلق به خودش نمیشه چشمهاش رو باز کرد و آه غمگینی کشید...

بوسه ی آرومی روی پیشونی جین زد و گرگ سفید لب هاش رو از مچ دست جونگکوک جدا کرد.

صورتش حالا کمی رنگ گرفته بود بدنش کمی انرژی بیشتری داشت.

حالا جونگکوک رو به خاطر کاری که باهاش کرده بود بخشید و این بخشش باعث شد تا حس بسیار بهتری داشته باشه...

از نوشیدن خون اون بتا بسیار لذت برده بود و خودش هم میدونست که میتونه تا آخرین قطره ی خون خوش طعم جونگکوک رو بنوشه اما مطمئنا با این کار زندگی اون پسر تموم میشد و جین این رو نمیخواست

نگاهی به بتای قهوه ای انداخت و لبخند محوی زد:

"ممنون..."

زخم مچ دست جونگکوک حالا کاملا خوب شده بود و بتای قهوه ای رنگ دستش رو بین موهای بهم ریخته ی جین برد...

موهای مشکی رنگش رو به آرومی نوازش کرد:

"بهتری؟"

آلفای سفید تایید کرد و باز هم سرش رو روی شونه ی جونگکوک گذاشت:

Second Hybrid ✔Donde viven las historias. Descúbrelo ahora