۹ سال بعد...
۲۰۲۰هزارمین کتابی که توی این چند سال خونده بود رو
از روی میز بزرگی که داخل اتاقش قرار داشت روی زمین انداخت و پوفی از سر کلافگی کشید...۹ سالی میشد ک هر روز کتاب های مختلف جادوگران رو میخوند تا شاید بتونه راهی برای برگردوندن تهیونگ پیدا کنه...
اما هر سالی ک میگذشت از قبل نا امید تر میشد و نمیخواست برادر کوچکترش سوکجین رو هم نا امید ببینه...
به سوکجین قول داده بود تا برای نجات تهیونگ راهی پیدا کنه و حالا که به هیچ نتیجه ای نرسیده بود نمیدونست چطور باید این موضوع رو به برادر کوچکترش بگه!
از زمانی که یوجون از بین رفته بود زندگی آرومی داشت و نگران این که شخصی بیاد و به سوکجین و برادر زاده های عزیزش صدمه بزنه نبود...
نزدیکی عمارت تهیونگ که جین هنوز اونجا زندگی میکرد ویلای نسبتا بزرگی خریده بود و تقریبا هر روز به برادر زاده هاش سر میزد...
از روی صندلی مشکی رنگش بلند شد و بعد از پوشیدن لباسش به بیرون رفت...
از منظره ی زیبایی که اطرافش میدید لذت میبرد و آرامشی که نیاز داشت رو به دست میاورد...به سوپر مارکت کوچکی که بین راه ویلاش تا عمارت قرار داشت رفت و خوراکیای مورد علاقه ی برادر زاده هاش رو خرید...
لبخندی از روی رضایت زد و به سرعت سمت عمارت رفت...وارد باغ شد و جین رو مشغول غر زدن سر هوسوک و یونگی که درحال چیدن گل های سفید و آبی بودن دید...
با لبخندش سمت برادر کوچکتر و کیوتش رفت و طولی نکشید که بدن آلفای سفید رو توی آغوش خودش حس کرد:"داداش کوچولوی من چطوره؟"
پسر کوچکتر بعد از این که بوسه ی روی لپ برادرش زد کمی عقب رفت و نگاه عصبیش رو به یونگی و هوسوک داد:
"اگه این دوتا کارشونو درست انجام بدن خوبم!"
سوکجانگ بلند خندید و با دست خالیش موهای برادرش رو بهم ریخت:
"اونا کارشونو درست انجام میدن تو خودتو عصبی نکن باشه؟"
جین سرش رو به نشونه ی تایید حرکت داد و به چشمهای سوکجانگ نگاهی انداخت:
"هیونگ...هنوز هیچ راهی پیدا نکردی؟"
لبخند سوکجانگ کاملا محو شد و سرش رو پایین انداخت:
"یکم دیگه باید صبر کنی..."
پسر کوچکتر خواست حرفی بزنه که با صدای یکی از پسرهاش سمتش برگشت...
"عمووووو...."
سوکجانگ برادر زاده ی کوچکش رو از روی زمین بلند کرد و بوسه ی محکمی روی پیشونیش کاشت:
"سوبینی...دلت برای عمو تنگ شده بود؟بومگیو کجاست؟"
سوبین سرش رو به نشونه ی تایید حرکت داد و با شنیدن اسم برادر دو قلوش انگشت اشاره اش رو سمت اسطبل گرفت:
KAMU SEDANG MEMBACA
Second Hybrid ✔
Fiksi Penggemar☆ Second Hybrid ☆ ___________________________________________ سوکجین دانشجوی 20 ساله ای که مجبور میشه برای تحقیق روی گلهای کم یابی به جزیره ججو سفر کنه ، با کیم تهیونگ دو رگه ای که پرورش دهنده ی این گلهاست رو به رو میشه و هردوشون متوجه ی این میشن ک...