نامجون ضربه ی آرومی روی میز زد و سر جاش ایستاد:
"چرا نمیتونیم پیداش کنیم!"
جیمین دستی به موهاش کشید و سمت پسر شکارچی رفت...
دستهاش رو از پشت دور کمر پسر حلقه کرد و سرش رو روی شونه اش گذاشت:"یه جادوی قوی ای ازش مراقبت میکنه که من نمیتونم پیداش کنم...متاسفم!"
یک ماه از دیدار سوکجانگ با تهیونگ میگذشت و نامجون و جیمین هنوز هم هیچ ردی از جیمون پیدا نکرده بودن!
جین که روی کاناپه نشسته بود یکی از توت فرنگیای توی ظرف بزرگی که روی پاش قرار داشت رو داخل دهانش انداخت و همونطور که به سرعت میجوییدش گفت:
"جادوی قوی؟"
پاهاش رو روی پای تهیونگی که کنارش نشسته بود انداخت و با چشمهاش بهشون اشاره کرد...
تهیونگ لبخند محوی زد و مشغول مالیدن پاهای جفتش که حالا تپل تر شده بودن شد...
پسر مو مشکی نگاه متعجبش رو به تهیونگ داد:
"جادوی قوی مثل اون آقاهه که سر دردمو خوب کرد؟"
تهیونگ همونطور که به پاهای جین خیره شده بود تایید کرد...
نمیخواست جین دوباره با سوکجانگ رو به رو بشه و خاطرات تلخش رو به یاد بیاره!
میدونست سوکجانگ هم نمیتونه بهشون کمک کنه تا جیمون رو پیدا کنن و از این مطمئن بود که یوجون و جیمون باهم هستن!در مورد یوجون و سوکجانگ با نامجون و جیمین صحبت کرده و تمام اتفاقاتی که در گذشته برای خودش و جین افتاده بود رو براشون توضیح داده بود!
لبخند پهنی زد و نگاهش رو به ظرف توت فرنگی داد:
"سس شکلات نمیخوای؟"
پسر کوچکتر با لپ های پر از توت فرنگیش سرش رو به سرعت حرکت داد:
"هومممم...واسم میاریش؟"
نامجون که متوجه ی این شده بود تهیونگ میخواد حواس جین رو از سوکجانگ پرت کنه لبخندی زد و کمی از جیمین فاصله گرفت:
"من برات میارمش..."
آلفای سفید ظرف روی پاش که حالا خالی شده بود رو سمت نامجون گرفت:
"مرسی هیونگی...اینم پر میکنی؟"
پسر شکارچی تایید کرد و سمت آشپزخونه رفت تا خوراکیای مورد علاقه ی جین رو تهیه کنه...
تهیونگ گلوش رو صاف کرد و یک دستش رو نوازش وار روی شکم جفتش کشید:
"امشب یونگی و هوسوک و جونگکوک میان اینجا...پسرامون و باباشون چی دوست دارن درست کنم؟"
پسر کوچکتر یک دستش رو روی شکم برآمده اش و دست دیگرش رو زیر چونه اش گذاشت:
"گوشت خوک...پیتزا...پاستا..."
STAI LEGGENDO
Second Hybrid ✔
Fanfiction☆ Second Hybrid ☆ ___________________________________________ سوکجین دانشجوی 20 ساله ای که مجبور میشه برای تحقیق روی گلهای کم یابی به جزیره ججو سفر کنه ، با کیم تهیونگ دو رگه ای که پرورش دهنده ی این گلهاست رو به رو میشه و هردوشون متوجه ی این میشن ک...