-part 7🖤✒
writer pov
پتو را آرام روی تنش کشید و موهای نقره ایی اش را از روی صورت زیبایش کنار زد،برایش عجیب بود که چطور بعد از آن قهوه راحت به خواب رفته،لبخند کوچکی به پسرک رویایی روبه رویش زد:
"حتما خیلی خسته بود"
به ناچار از آن موجود دوست داشتنی دل کند و برای پیدا کردن دفتر و خودکاری مناسب خاطره نوشتن به سمت اتاقش حرکت کرد.
******************************
برای هزارمین بار در این یک ساعت که او را ترک کرده بود،برای چک کردن پسرک بلند شد و دوباره سرجایش نشست،آرنج هایش را روی زانوهایش ستون کرده و شقیقه اش را ماساژ داد و دوباره به خودش و شکاک بودنش لعنت فرستاد:"دیوونه نشو تهیونگ امکان نداره اون گربه کوچولو یه گرید باشه!"
بلند شد:
"بیخیال،فقط قراره یکمی بلوزش رو بالا بکشم!"
به سمت در حرکت کرد ولی دستش در راه گرفتن دستگیره ی در خشک شد:
"اگه بیدار بشه چی؟ اگه فکر کنه یه منحرفم؟ اصن اگه یه گرید باشه و بقیه رو بیاره اینجا تا منو ببرن چی میشه؟
-بد بخت میشم، و البته تمام این سال هایی رو که برای پیدا کردن "اون" تلف کردم هدر میره!"دستش را کشید و برگشت:
"نه! من نمی تونم ریسک بکنم"
دستانش را با بیچارگی زوی صورتش کشید و نالید:
"ولی موهاش!"
"شاید رنگ باشن!"
لبخندی زد و دوباره به سمت مبل حرکت کرد:
"آره حتما رنگن!"
"چشماش چی؟"
"یعنی لنزه؟"
پوفی کرد و روی مبل نشست:
"فردا ازش می پرسم"
نفسش را با آهی بیرون داد و خیره به دفتر و خودکار روی میز آرام آرام چشمان خسته اش را نه برای خواب بلکه برای کمی استراحت روی هم گذاشت.
**********************************
دست به کمر به شاهکار رو به رویش لبخندی زد و فکر کرد این کار حداقل قسمتی از لطفی که او در حقش کرده را جبران می کند،برگشت و به سمت آب پرتقال روی اپن رفت:
"تهیونگ شیییییییی،پاشو صبحونه آمادس"
لیوان های حاوی آب پرتقال را روی میز گذاشت،خواست دوباره صدایش بزند که با بچه خرسی که با مو های شلخته، اخمی کیوت و لب های آویزان سمته آشپزخانه می آمد مواجه شد:
"خب آقای کیم بالاخره از خواب زمستونی تون بیدار شدین؟
"حنجرم پاره شد سره صبحی!"
YOU ARE READING
𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 𝑰𝒏 𝑴𝒆
Fanfiction"چشم هایی شب رنگ... نگاهی شیطانی... غرشی وحشی... هیبتی بیمناک... هاله ایی نامقدس... او یک اهریمن بود!"