- فیلم ها رو پاک کردی؟
- نه! ویدئو رو نگه داشتم که اگه دلت برای حسش تنگ شد، به یادش بزنی!
- یااا کیم تهیونگ!
جونگکوک چرخ زد دست هاش رو روی گوش هاش گذاشت
- هرچی... فردا نرو دانشگاه!
- دیگه نمیرم اون خراب شده!
تهیونگ چیزی نگفت و ترجیح داد سکوت کنه...
اینطور نبود که براش مهم نباشه که جونگکوک باید درسش رو تموم کنه، اما نمیتونست همش نگران این باشه که الان جونگکوک تو چه وضعیتیه!- تهیونگ!
- هوم؟
تهیونگ که همه بدنش خواب رفته بود، سعی کرد تکون بخوره اما بخاطر سر کوک رو دستش همچین موفق نشد و قرار هم نبود جونگکوک رو بلند کنه...
- میگم... یه چیزی بهت بگم باور میکنی؟
- اگه میخوای بگی دوستم داری، نه!
جونگکوک که چشمهاش فقط دیوار روبروش رو میدیدن، پلک خسته ایی زد و خودش رو بیشتر سمت دیوار کشید تا یه وقت تهیونگ با مغز از سمت دیگه ی تخت نیافته پایین...
- نمی خوام دیگه سر این موضوع باهات بحث کنم، تو عاقل تر از این حرف هایی!
- خر شدم!
جفتشون خندیدن و جونگکوک برگشت تا بتونه صورت تهیونگ رو ببینه...
- میگم ببین... تو... یعنی از شانس منم هست ها... اما تو... یا نه اصلا مهم نیست تو چیکار کردی! خودم... آخه خودم هم...
- جونگکوک تو داری جون میدی! من ترجیح میدم حرفت راز بمونه تا اینکه کلا از دستت بدم!
با خنده شوخی کرد و جونگکوک سعی کرد بخنده اما نمی تونست!
محض رضای خدا، باید حرفش رو میزد...- بذار بگم! هولم نکن!
سرش رو رسما تو یقه اش فرو کرد و تو اون یه ذره جا، تا حد امکان تو خودش مچاله شد
- من از جکسون خوشم نمیاد! من حتی از کاری که کرد خوشم نیومد! اما قسم می خورم دست خودم نبود... حتی بهش گفتم من کسی رو دارم، اگه ازش خوشم میومد حرفی نمی زدم! اما اهمیت نداد، من تا آخرش هم هر کاری که تونستم کردم اما اون عوضی زور خر داشت! آخرش هم... اونی که دیدی... دست من نبود من... من بودم آره اشتباه کردم! اما نخواستم! یعنی بحثش پیچیده است. حتی تو همون لحظه هم نخواستم، همش عذاب بود اما این لعنتی...
دستش رو به سرش کوبید و اولین هق رو زد
- این لعنتی خاموش شده بود... من نمیدونم چی شد! دارم از عذاب وجدان میمیرم ولی هنوز هیچ دلیلی برای کارم ندارم!
تهیونگ نچی کرد و بدن جمع شده ی جونگکوک رو تو بغلش کشید
- هششش... خودم میدونم! میدونم گریه نکن! من بدم میاد اشکت دم مشکته ها. مرد که اینقدر گریه نمی کنه!