p.7

4.1K 615 329
                                    

تهیونگ با پوزخند به رنگ پریده جونگکوک خیره بود و تو اون لحظه حتی با لذت نفس میکشید...

- اینا چین؟!

با لحن دیوثی گفت و جونگکوک یادش افتاد که باید نفس بکشه.

- از کجا آوردیشون؟

با لرزشی که به جون حنجره اش افتاده بود پرسید و یکی از کاغذ ها رو از روی زمین برداشت

- میخواستم دفتر کتاب های همیشه ولوت رو از روی میز غذاخوری بیارم بالا که کتاب ادبیاتت باز شد و اینا از توش ریخت... استادت میدونه سرکلاسش چیکار میکنی؟

تهیونگ مارموزتر از قبل گفت و یکی از کاغذ ها رو برداشت

- نرگس آیینه اش، مروارید لبخندش، کمند نرمش، همه قابل ستایش ترین زیبایی اند... تا زمانی که، گوهر چشمانش می چکد، شبنم صورتش میگرخد، اخگر سینه اش میشکفد و صدای زلالش می شکند، قابل ستایش ترین غم را میسازند!

تهیونگ بلند و با احساس خوند و ناگهان پوکر شد...

- خدایی درحال سرودن اینها چی میزنی فاز عاشقی میگیری؟!

جونگکوک پوکر تر از تهیونگ، برگه رو از دستش کشید

- این رو من نگفتم!

- پس کی گفته؟

- نمیدونم کی گفته! استاد تو کلاس گفت منم نوشتم!

جونگکوک سریع توضیح داد و تهیونگ شونه بالا انداخت

- به هرحال قشنگ بود!

- واقعا؟! خوشت اومد؟!

- خودت نوشتی نه؟!

جونگکوک هیچی نگفت و به یه لبخند کوچیک بسنده کرد...
تو جو آرومی بودن که در باز شد و جیمین وارد اتاق شد

- کوک این مال... سلام!

با دیدن تهیونگ توی اتاق جونگکوک، کلا مودش عوض شد و یه حالت خشک گرفت

- چی مال چی جیمین؟

جونگکوک پرسید وقتی دید تهیونگ جوری جیمین رو نادیده گرفت که انگار پسر کوچیکتر، یه بخشی از گازهای گلخانه ایی یا همچین چیزیه...

- این مال توعه؟ توی راه پله دیدمش!

برگه ایی سمت کوک گرفت و تهیونگ سریع قاپش زد

- ببینم تو این یکی چی داریم!

جونگکوک داشت به این فکر میکرد که اگه کسی رو خفه کنه چنددرصد احتمال لو رفتنش وجود داره؟! بنظر آتیش زدنش مناسب تر میومد...

- خب شاعر می فرماید...

تهیونگ سینه اش رو صاف کرد و برگه رو کمی تاب داد

- جز به روزی که بر غم هجران تو جان باختم، دوسر فریاد و شیون بر... یا کلیات شکسپیر! این خیلی سنگینه شرمنده حضار!

Excuse Me, Misunderstood!Onde histórias criam vida. Descubra agora