chapter six

2.7K 523 135
                                    


امروز صبح بخاطر قرارم با برایان با هیجان زیادی از خواب بیدار شدم تا اینکه بعد از ظهر یه تکست برام فرستاد و گفت امروز کار داره و نمیتونه به قرار برسه.
و اون لحظه لبخندی که کل روز روی صورتم بود از بین رفت.
البته دو بار ازم معذرت خواست و بعدش پرسید که جمعه میتونم باهاش بیرون برم یا نه - و بی شک من گفتم اره- ولی امروز بیشتر تو حس و حالش بودم.
حالا به جای اینکه برای قرارم اماده بشم تو اتاق نایل روی زمین نشستم و با یه بازی مزخرف تو پلی استیشن سرم رو گرم کردم در حالی که زین و لیام رو تخت نایل دارن همدیگه رو ناز و نوازش میکنن!
نایل بهشون اعتراض میکنه و هری کنار من نشسته و یک ریز حرف میزنه.

"نایل تو چرا فیفا نداری؟" آه میکشم و کنترل رو سمت دیوار کنار تلوزیون پرت میکنم

"هی! مواظب باش چه خبرته" نایل داد میکشه و خم میشه تا کنترل رو برداره "من فقط فرصت خریدنشو ندارم"

"تو از پارسال همینو میگی، ولی فرصت خریدن این اشغال رو داشتی" به بازی تو تلوزیون اشاره میکنم.
البته تن صدام جوریه که بشه فهمید دارم شوخی میکنم ولی الان هیچکس فیفا نداره و منم فراموش کردم مال خودم رو بیارم پس زمان داره خیلی مزخرف و کند پیش میره.

"خب کریسمس دو ماه دیگه ست. الان دیگه میدونی کادو بهم چی بدی" نیشخند میزنه و چشمام رو میچرخونم

""حالا که حرف از تعطیلات شد،" هر سه تامون سمت زین و لیام برمیگردیم "راجب پارتی هالووین شنیدین؟" زین میپرسه.

"البته." هری میگه و من حتی سورپرایز نشدم که اون میدونه و من نه. هر اتفاقی که کلمه ی پارتی توش باشه هری اولین کسیه که تمام جزئیات راجبش رو میدونه. "قراره تو سالن دانشگاه باشه و همه دارن راجب اینکه نوشیدنی های الکلی بیارن حرف میزنن پس منم هستم" سورپرایز! سورپرایز!

"مگه مجازه؟" لیام میپرسه

"شاید نه"

"خب حالا کِی هست؟" من میپرسم و هری میخنده

"هالووین چه روزیه لویی؟" البته که داره مسخرم میکنه! و من تصمیم میگیرم نادیده ش بگیرم

"خب حدودا سه هفته مونده..."

"اره ولی چیزایی هستن که باید انجام بدیم. اینطور فکر نمیکنی؟" هری میگه

"میخوای تو انجام کارا کمک کنی؟" میپرسم و البته که جوابش رو میدونم، حتی بقیه هم میدونن پس به سوال احمقانم میخندن

"البته که یه کاری میکنم لویی." با کنایه میگه "احتمالا چند تا عکس برای مجله بگیرم"

"پس نمیتونی مست کنی" چشمک میزنم که یکم اذیتش کنم. دوباره میخنده. همونطور که حدس میزدم

"به هر حال پسرا، حرف من این بود که..." زین شروع به حرف زدن میکنه "همه تون پایه هستین؟ چون انگار باید تا هفته ی بعد اعلام کنیم که میریم یا نه." همونطور که میدونستیم هری سریع موافقت میکنه و بعدش نایل و زین. و خب اگه زین بخواد بره لیام هم میره و صد در صد قراره با هم برن.

Say Something~L.S [Completed]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt