Chapter-4

5.6K 898 51
                                    

ارتباط چشمیمونو قطع کردم و بعدش همه چی به حالت عادی برگشت...بگذریم...اون حرکت اهسته یه دفعه ای دیگ چی بود ؟؟

شوکه و گیج شده بودم...

سرمو خم کردم و خودمو بغل کردم تا بتونم خودمو اروم‌کنم این چه حسیه که محبورم میکنه خودمو توی بغلش پرت کنم؟؟

جلوی بینیم با دست هام گرفتم بوی عطرش خیلی زیاده باید از اینجا دور بشم

تمام تلاشم رو کردم تا از اونجا برم ولی هر قدمی درداوره!

گرگ درونم داره دیونه میشه و زوزه میکشه چون بلاخره بعد از این همه مدت صبر کردن و سر و ‌کله جفتم پیدا شده..

پاهامو با خودم میکشیدم تا ار اونجا برم ولی هورمونام اروم نمیگیرن تا اینکه همون لحظه صدایی رو شنیدم

_ جونگ کوک هستم از دیدن همتون خوشحالم

{جونگ کوک } پس اسمش اینه!

فاک یو ؟

هورمونام فقط با شنیدن صدای جفتم اروم گرفتن شت...

این خوب نیست دقیقا بخاطر همینه که جفت نمیخوام چون کنترلمو از دست میدم!

حتی نفهمیدم کی مراسم تموم شد و حالا اونا جز پک ما هستن...

اهی کشیدم جرا باید ازش دور بمونم!

تا جایی که تونستم به طرف خونمون دویدم...

به محض اینکه وارد شدم جیمینو دیدم که به سرعت به طرف اتاقش رفت و درو محکم کوبید!

نگران شدم و دنبالش رفتم نگرانیای خودمو کنار گذاشتم اروم تقه ای به در زدم

_ اممم...جیمینی ؟؟

_ بیا تو ته...

درو باز کردم و کنارش روی تخت نشستم دستمو رو شونش گذاشتمو پرسیدم

_ چیم؟؟...چی شده؟مراسم تموم شده مگه نباید اونجا باشی؟...

با حس کردن بوی اشنایی جیمین رو بو کردم

_ خیلی...صبر کن ببینم...وات د فاک؟؟...جیمین تو م...مارک شدی؟؟

جیمین بدون هیچ حرفی سرش رو توی سینم قایم کرد و با صدای بلند زد زیر گریه اون مارک شده بود

ولی...ولی نمیفهمم...اون یه الفاست پس اونه که باید جفتشو مارک کنه!

_ هیششش...جیمینی؟؟بهم بگو چی شده ؟؟

ازش پرسیدم و کمرشو نوارش کردم

_ ته من جفتمو پیدا کردم !

فقط سر تکون دادم و موهاش رو کنار زدم تا راحت باشه جیمین بعد از چند دقیقه ادامه داد

_ نمیدونم چرا اینجوریه ته ولی...ولی جفتم یه الفاس!...و اونم یه مرده!...

چشمام گشاد شد البته که شوکه شده بودم خیلی عجیبه که دوتا الفا جفت بشن جفت منم یه مرده ولی خب من امگام اونم امگای نر!

Hidden love Where stories live. Discover now