Chapter-7

5K 806 35
                                    

ما رو دید ؟؟

از کنارم گذشت و به طرف سینک رفت تا دستشو بشوره...

صبر کن ببینم تمام مدت همونجا وایساده بوده و منتظر ما بوده که کارمون تموم شه تا بتونه از سینک استفاده کنه ؟

با قیافه اویزون از سرویس بهداشتی خارج شدم و به طرف کلاس دویدم...

حتی اگه ندونه من جفتشم به عنوان یه عضو پک یه هم کلاسی یا هم دانشگاهی یا حتی به عنوان یه غریبه که به طور واضح میدید تو دستشویی مورد ازار قرار گرفته باید اهمیت میداد...

مرده شورشو ببرن...دیگ برام مهم نیست که جفتمه!

----

وقت نهار بود!

دنبال جیمین میگشتم که دیدم تو کافه تریاست و این بار هرزه ای همراهش نبود ولی جفتش یونگی باهاش بود..‌.

دوبارع داشتن دعوا میکردن زیاد با هم دعوا میکردن ولی...این فرق میکنه...از هم بدشون نمیاد یه جای نفرت خیلی واضح میدیدم که همدیگه رو دوست دارن..

میتونستم حس کنم که برادرم یا همون بهترین دوستم با وجود اینکه از این قضیه نا امید شده ولی خوشحاله...

خیلی با هم خوب به نظر میرسیدن پس تصمیم گرفتم مزاحمشون نشم و به جای مورد علاقه ام رفتم تا یکم ارامش پیدا کنم...

باغچه قدیمی میون درختای بزرگ...هوای تازه و نیسم خنک...

هوای تازه رو استشمام کردم و زیر درخت و دراز ک
بعد یه مدت لمس ملایمی رو حس کردم که از گونه به طرف لبام میرفت...

ارامش بخش بود..‌.بیشتر میخواستم...

چشمام رو باز کردو ولی کسی رو ندیدم تنها اهی کشیدم و بلند شدم...

داشتم شلوارمو میتکوندم که یه نفر هلم داد و باعث شد به درخت پشت سرم بخورم

مینهو بود...

ناراحت نبود...

بلکه به شدت عصبانی بود!

_ چطور جرعت میکنی؟؟

گردنمو محکم گرفت و ادامه داد

_ یه گرگینه ضعیف مثل تو منو ضایع میکنی!

نمیتونستم نفس بکشم!

چشماش قرمز شده بود...

نفس عمیقی کشید و ادامه داد

_ اههه...باید ممنون باشی که همچین بوی اعتیاد اوری داری!...

به چشمام نگاه کرد چشماش دیگ عصبانی نبود

پر از شهوت شده بود

_ هوووف...این ارومم کرد...حالا بیبی بوی مال من میشی باشه؟؟

----
jungkook's P.O.V

روی شاخه درخت بزرگ نشسته بودم و نسیم خنکی رو که میوزید حس میکردم...

اینجا حس ارامش دارم

جاهای شلوغ رو دوست نداشتم و دنبال یه حای خوب میگشتم...

باغچه قدیمی رو پشت دانشگاه دیدم. یه باغچه متروکه میون درختای بزرگ بود بلند پریدم روی یه شاخه محکم نشستم بدنمو دراز کردم و چشمامو بستم...

بعد از چند دقیقه ارامش، بینیم عطر اشنابی رو حس کرد میکردم که اینجا میمومد..

میدونستم که متوجه من نمیشه چون بالای درخت بودم!

زیر درخت خوابید و چشم هاش رو بست

خوشگله...

از این بالا مدتی شد که خوابیدنش رو نگاه میکنم...

ولی حالا میخواستم از نزدیک ببینمش پس سریع ولی بی سر و صدا نزدیک رفتم و درست مقابلش نشستم

(کوکیمون زرنگه دیگ..)

ناخودگاه دستم جلو رفت تا گونش و بعد خیلی اروم لباش رو لمس کنم

خیلی زیبا بود و عطرش فرق میکرد...ارامش بخشه...

_ تو چی هستی ؟؟

اروم گفتم و بعد دیدم که یه نفر داره نزدیک میشه سریع سر جام بالای شاخه برگشتم و شروع کردم به دیدزدنشون و شنیدن حرفاشون

داره انجامش میده...

یه دفعه درد شدیدی رو تو سینم حس کردم...

نه این کارو نکن!

ناخوداگاه از جام تکون خوردم ذهنم خالی بود و تمام چیزی که میدونمواین بود که غریزم میگفت باید انجامش بدم..

----
‌Taehyung P.O.V

_ م...مینهو...ل...لطفا این کارو نکن...لطفا!

التماس کردم ولی اصلا گوش نمیداد..

نزدیک تر کشوندم و فاصله بین گردن و شونم رو لیسید لبمو گاز گرفتم تا جلوی صداهایی که ممکن بود از خودم در بیارم رو بگیرم

وقتی که اشک تو چشمام جمع شد دیدم کم‌ کم تار میشد...

شت! از سیلی زدنش پشیمون شدم!

باید به جاش یه مشت بهش میزدم!

لباش رو روی پوستم غنچه کرد و میتونستم نفس هاشو حس کنم..

حس کردم دهنش داره باز میشه...همینم شد!

واقعا داره مارکم میکنه...

چشمامو بستم و منتظر گاز گرفتنش شدم...

صدای بلندی رو شنیدم و وقتی چشمامو باز کردم دیدم که یه نفر از پشت من دستاش رو دورم حلقه کرده و گرفتم

_ ت...تیونگ هیونگ ؟؟

Hidden love Where stories live. Discover now