Chapter-6

5.2K 841 55
                                    

منو جیمین هر دو ناراضی بودیم !

برای اولین بار رفتنمون به سمت دانشگاه راحت نبود یونگی روی صندلی کمک راننده نشسته بود و جونگ کوک و من و جیمین پشت نشسته بودیم...

فضای خیلی معذب کننده ای بود

هوپی هیونگ برای اولین بار ساکت بود و فقط رو رانندگیش تمرکز کرده بود

یونگیم داشت...فکر کنم خوابیده بود؟؟...

صدای خر و پف ارومی رو میشنیدم!

جیمین سرش رو روی شیشه ماشین گذاشته بود و با ناراحتی به بیرون زل زده بود

و خب جونگ کوک همون بود چشماش رو منظره بیرون ثابت بود...

خط فکش خیلی تیز و منلی بود‌ بدنش عضله ای بود با اون بازوها و رون هاش قویش شرط میبندم سیکس پکای عالی ای هم داشت و صورتش...چشمای قهوه ای تیره داشت و پوست شیری رنگشو کامل میکرد

و لباش...لبای خوشگلی داره و خیلی خوشمزه به نظر میرسیدن...من...من میخواستم امتحانش کنم..

صبر کن ببینم!؟؟

وقتی فهمیدم همونطور بهش زل زدم و مثل یه فن گرل که واسه ایدل کیپاپش خر ذوق میشع تحسینش میکردم..

تو ذهنم یه سیلی محکم به خودم زدم!...

امتحانش کنم؟؟...

داری باهام شوخی میکنی نه؟؟...

یا...کیم تهیونگ!

هیچوقت دیگ نه انجامش بده نه بهش فکر کن

دست خودم نیست...بخاطره...بخاطر عطرشه مگ نه؟؟...ولی اون انگار زیاد تحت تاثیر عطر من قرار نگرفته بخاطر گردنبندمه؟؟

اهههه...نه...فکر نکنم!

این گردنبندو یه امگا پیر که حالا ریق رحمتو شیاف کرده بهم داد

اون زن پیر بهم گفت که این گردنبند عطرمو کامل از بین نمیبره ولی حواس گرگای دیگ رو گیج میکنه اما اگه خوب تمرکز کنن و حسشون رو متمرکز کنن حتما عطرمو یکم حس میکنن‌

بخاطر همین فهمید من یه امگام..

وقتی یه نفر از ماشین بیرون کشوندم رشته افکارم جر خورد

_ تهیونگی خوبی؟

جیمین پرسد

_ اههه...اره‌‌...هه‌هه داشتم فکر میکردم...

لبخند زدم و وارد ساختمون دانشگاه شدم

از اینکه حتی نفهمیدم وارد دانشگاه شدیم اهی کشیدم

_ امممم...یونگی و جونگ کوک کجان ؟؟

اره حتی نفهمیدم اون دوتا زودتر رفتن

عجب ادم سر به هوایی بودم

_ رفتن کلاسشون ته...منو و یونگی هر دومون هم رشته ایم و هم ترمیم و احتمالا کلاسیمون یکیه...

Hidden love Where stories live. Discover now