_ اوهه...آمم...ت...تو میتونستی قبولش نکنی میدونی که...
_ فقط ازم ممنون باش حالا هم بیا بخوابیم
بخوابیم؟! چطور میتونم بخوابم؟! نمیتـــونم!
خیلی مضطربم و حس میکنم قلبم ممکنه هر لحظه بیوفته تو شورتم!!
چرا؟ چون با جئون جونگ کوکم تو اتاقش رو تختش با خودش!
دوباره چرا؟
خب ایده آلفامون اینه که تا جایی که میشه نزدیکش بمونم
نامجون هیونگ گفت که میون هممون قوی ترین بو رو جونگ کوک داره ایده اش اینه که من بیست و چهار ساعته نزدیکش بمونم تا راه دیگه ای پیدا کنن
ایده لعنتی اونه که عطرمو به وسیله عطر جونگ کوک بپوشونم
راجب این ایده اش خیلی مطمئن نبودم ولی بیشتر از این میترسم که بقیه بفهمن من یه امگای نرم!
جونگ کوک...من واقعا چیزی راجبش نمیدونم!
اون بهم گفت ازش دور بمونم ولی حالا ایده نامجون خیلی هم به تخمش نیست
اصلا باهاش مخالفتی نکرد و بدون هیچ اعتراضی قبولش کرد
شاید اونقدرام آدم بدی نیست؟
_ نمیتونی بخوابی؟
_ آه...اهمم...ف...فقط عادت ندارم با کس دیگه ای بخوابم...
_ پس بهش عادت کن!
ولی هیچوقت عوض نمیشه خیلی سرده و عصبیم میکنه ولی برعکس رفتار سردش بدنش خیلی گرمه
منو به خودش نزدیک تر کرد و میون بازوهای قویش زندونیم کرد و فکش رو به پیشونیم تکیه داد
نفساشو حس میکردم صورتم رو به سینش بود و عطرشو استشمام میکردم واقعا آرامش بخشه حس خوبی میده...
انگار که اینجا امن ترین جاییه که میتونم بهش پناه بیارم...میون بازوهاش...تو آغوش جفتم!
°•○●●○•°°°•○●●○°•○●●○•°°•○●●○•°
برای اولین بار بدون داشتن هیچ کابوسی بیدار شدم
چشمامو باز کردم و کسی رو ندیدم جونگ کوک احتمالا زودتر بیدار شده لعنت!
شانس دیدن صورت خوابالود و موهای بهم ریختشو از دست دادم!
با خودم غرغر میکردم و تخت رو مرتب میکردم.
_ بیدار شدی
غافلگیر شدم و فوری چرخیدم تا جونگ کوکو ببینم که تازه دوش گرفته بود...
ولی حتی بیشتر غافلگیر شدم وقتی بدن بی نقصشو دیدم خدا!!
فقط با یه حوصله کوچیک پایین تنه اش رو پوشونده و تمام عضلات بدنش پیداست!
YOU ARE READING
Hidden love
Romanceتـهـیـونـگ بـا چـشـمـایـی ڪه بـا عـصـبـانـیـت پـر شـده بـود بـه طـرف جـفـتـش چـرخـیـد چـشـمـای جـونـگ ڪوڪ پـر از نـگـرانـی و نـاراحـتـی و هـمـیـنـطـور گـیـجـی بـود _ ڪه چـون مـن جـفـتـتـم... هــا... تـهـیـونـگ زمـزمـه ڪرد نـفـس عـمـیـقـی ڪـشـیـد و ا...