Chapter-14

5.2K 781 69
                                    

_ هی هیونگ! بزار بیدارشون کنیم! وقت رفتن به خونه اس!

_ فقط یکم دیگه صبر کنیم جیمینی بزار یکم بیشتر استراحت کنن...

_ آره...هوبی راست میگه فکر نمیکنی اونا با هم خیلی کیوت به نظر میرسن؟ فقط یه نگاه به فرشته ته خرسی معصومم بنداز که چطور تو چنگال اون شیطان گیر افتاده!

_ جین هیونگ میشه انقدر شیپشون نکنی؟ من هیچ چیز کیوتی نمیبینم!

یونگی چشمکی زد و با لحن اغواگرانه ای گفت

_ اوووووه...بهشون حسودیت شده موچی کوچولوی من؟ میتونم بغلت کنم اگه بخوای...

_ انقدر اون دهنت گشادتو باز نکن که منو بچزونی آدامس خرسی شاید باید یه چیزی تو اون دهنت فرو کنم تا ببندیش

اون هم متقابال چشمکی زد

_ شششش! خیلی سر و ص...

_ خفه شین!

جونگ کوک گفت و آهی کشید و چشماشو باز کرد

_ آهه! ببخشید جونگ کوک نمیخواستیم بیدارت کنیم!

جین گفت و هم زمان یه نگاه با محتوای

" تقصیر شما بچه های پر سر و صداس "

به جیمین و یونگی انداخت

_ هووم! از همراهی با داداش من لذت میبری تخم جن؟

جونگ کوک حرف جیمین رو نادیده گرفت و به تهیونگ که داشت از خواب بیدار میشد نگاه کرد

تهیونگ چشماشو مالید و آروم بازشون کرد به جونگ کوک نگاهی کرد و لبخندی زد و بعد بالاتنش رو جلو داد تا بشینه

_هممم...(خمیازه)...اووه...همگی اینجایین؟

تهیونگ که هنوزم خوابالود بود گفت

جیمین تهیونگ رو گرفت و سفت بغلش کرد و خواب رو کامل از سرش پروند

چشماش از حمله ناگهانیه جیمین گشاد شد

_ ته ته! حالت خوبه؟ درد میکنه؟ میخوای بازم استراحت کنی؟ میخوای چیزی بخوری؟ آه! میخوای چیزی بنوشی؟ یا میخوای بری خونه؟ بهم بگو چی میخوای؟

تهیونگ جیمین رو آروم کنار زد تا به چشماش نگاه
کنه صورت جیمینو قاب گرفت و لبخندی زد

_ جیمینی ممنونم ازت نگران نباش من خوبم

با صدای نرم و شیرینی گفت و لبخند مستطیلی مخصوصش به جیمین یشون داد

_ ولی...

صورت جیمینو ول کرد و زخماش رو که حالا باندپیچی شده بودن رو لمس کرد

_ یکمی درد میکنه هه هه انگاری واقعا دیر درمان میشم...

_ من لیسش میزنم

همه از حرف رک و ناگهانی شوکه شدن چشمای همه از کاسه در اومد و فکشون افتاد

حتی شوکه تر شدن نه بخاطر اون حرف بلکه بخاطر کسی که اون حرف رو زده بود

Hidden love Where stories live. Discover now