Chapter-26

4.4K 496 156
                                    

بیپ...بیپ...بیپ...بیپ...بیپ...

ساکته...تمام چیزی که میتونم بشنوم صدای دستگاه و نفسای خودم بود

من...من کجام؟ سعی کردم چشمامو باز کنم....

اروم... بخاطر الامپ روشن چشمامو نصفه باز کردم...

دیدم یجورایی تار بود حس میکنم ضعیف شدم...

ولی...یه چیز گرم رو حس میکردم....یه نفر...یه نفر دستامو گرفته به پایین نگاه کردم و موهای مشکی رنگش رو دیدم...

احساس آرامش کردم و خیالم راحت شد...

لبخندی زدم و چشمامو دوباره بستم...مشکلی نیست...من تنها نیستم

°•○●●○•°°°•○●●○•°°°•○●●○•°°°•○●●○•°

_ بیبی؟ حالا دیگه حالت خوبه؟

_ ددی منم یه گر گینه ام منم زود درمان میشم!!

_ راست میگه جونگ کوک...من با دقت چکش کردم

نمیزارم ته خرسیم بدون بهبودی کامل جایی بره!

_ آره...ولی...

جونگ کوک اهی کشید و تهیونگ رو براید استایل بلند کرد

بهش لبخندی زد و تهیونگ از حرکت ناگهانی جفتش سرخ شد...

جونگ کوک نخودی خندید و همونطور که به حرکت میکرد ادامه داد

_ باید از بیبیم یه جور مراقبت اضافی ویژه کنم

جفتشو به طرف ماشین جایی که نامجون و هوسوک منتظر بودن برد

_ آلفا! هوبی هیونگ!

تهیونگ لبخنده گنده ای به هردو نفر زد

_ته ته! تبریک میگم که حالت خوب شده!

هوسوک هم متقابال بهش لبخندی زد نامجون هم لبخندی زد و روبه تهیونگ گفت

_ خوبه که کامل خوب شدی!

_ البته که ته خرسی خوب میشه هرچی باشه من دکتر خوبیم

جین گفت و به طرفشون اومد

_ بریم خونه؟

تهیونگ پیشنهاد داد و همگی داخل ماشین نشستن

مشغول صحبت کردن و شوخی کردن شدن

سه ماه از اون حادثه گذشته بود و اونا سعی کرده بودن همه چیز ر و از سر بگیرن

_ یونگی کجاست؟

تهیونگ پرسید و لبخند همه محو شد

هوسوک جواب داد

_ اون...حالش خوبه...فکر کنم؟ ولی زیاد خونه نمیاد

نامجون گفت

_ بزار به حال خودش باشه...میدونم که مراقب خودش هست
در ادامه طول مسافت بازگشت به خونه همه سکوت کردن...

Hidden love Where stories live. Discover now