.4Ω. !تا حالا دستتو توی یه ظرف پر از شیر تکون دادی؟

710 165 49
                                    

اینجا زمین مچ گیری من است؟
یا
چشمان تو امروز کُلاج شده؟
امروز روز خرابکاری من است؟
یا
تو دستپاچه ام می کنی؟
-L💙

------------------------------------------------------------------------

(Corinne bailey rae_The scientist)🎧🔊

از وقتی توی سالن تند تند قدم برمی داشت تا فقط از دست نگاه ادمای اونجا فرار کنه,حس می کرد داره تعقیب می شه

تا اینکه وقتی رسید به لاکرش و درشو باز کرد,دقیقا یک دقیقه بعد سبز رو کنار لاکر خودش دید که یواشکی نگاهش می کرد,

اما متاسفانه سبز شانس نداشت و مچش در حال دید زدن توسط آبی گرفته شد,

ولی نه,
امروز امکان نداشت تا سبز بتونه حال آبی رو خراب کنه,
یعنی روزی که ادبیات انگلیسی داشتن هیچکس نمی تونست حالشو خراب کنه

پس فقط به سمت کلاسش حرکت کرد و سرجای همیشگیش نشست
اما فهمید که امروزم امکانش هست تا روزش دردناک بشه,اونم به خاطر این که سبز خیلی جدی و بی هیچ حرفی اومد و کنارش نشست

سرشو که بالا اورد زرد رو دید که این دفعه تنها با لبخند نگاهش می کرد

هیچ حرفی رد و بدل نمی شد,
و وقتی کلاس شروع شد,سبز پوفی کشید و همونطور که سرشو گذاشت روی میز چشماشو بست

آبی از این حرکت شکه نشد
چون این کاری بود ک همیشه می کردن
سبز برای اینکه سرکلاس با آبی حرف نزنه,از اونجایی که کلاس موردعلاقش بود,
سر کلاس می خوابید,
و تمام زنگ اونا درحالی سپری می شد که دستای آبی توی موهای سبز بود و موهاشو نوازش می کرد,و سبز هم در نهایت ارامش می خوابید!

نیمی از کلاس گذشته بود و ویکتور هوگو عزیز موضوع بحث این جلسه بود...

آبی همونطور که لبخند به لب داشت به تمام حرفای خانوم ترنر گوش می داد و گاهی نگاهش به موهای بهشتی سبز می افتاد که چطور هنوزم مثل قدیم نرم به نظر می رسیدن

برای چند ثانیه نگاهش روی اون شکلاتای فرفری زوم شد و بعد
کنترلشو از دست داد
دستشو برد جلو و خیلی خیلی اروم شروع کرد به نوازش کردن موهای سبز

سبز خوابش سنگین بود,امکان نداشت بیدار شه

پس برای سه دقیقه به کارش ادامه داد درحالی که مثل قدیم کاملا به درس گوش می داد

و زمانی که خانوم ترنر اعلام کرد که می تونن برن,مثل اینکه تازه متوجه کارش شده باشه یا مثل اینکه به یه چیز تیز دست زده باشه,دستشو کشید عقب و شروع کرد به جمع کردن وسایلش
و بعد از جاش بلند شد و از کلاس بیرون رفت

به محض بیرون رفتنش اما سبز سرشو از روی میز براشت و کلاس رو از نظر گذروند و زرد رو دید که بهش نزدیک می شد

°THe paIn U GiVe°حيث تعيش القصص. اكتشف الآن