خوبه ک خاطرات خوبی تو ذهن بقیه از خودمون بسازیم
چون وقتی بمیریم
افراد بیشتری سر قبرمون میان!-L💙
------------------------------------------------------------------------
(I hate u i love u_gnash)🎧🔊
می تونست از کار افتادن قلبشو حس کنه
وقتی گرمای دست سبز رو توی دستاش حس می کردزمان داره درستش می کنه
زمان تعداد عذرخواهیارو بیشتر می کنهزمان زخمارو تسکین می ده
زمان باعث فراموشی می شهزمان فاصله هارو کم می کنه
ادما رو به هم برمی گردونهسبز ابی رو متقاعد کرد که هنوزم می تونن هم رو دوست داشته باشن
توی این 2 ماه این به هر دوشون ثابت شده بود
سبز قضیه خودش و قرمز رو برای ابی باز کرده بود و این به اندازه ی هزاران بوسه روی زخم هاش براش با ارزش بودابی می بخشید ولی فراموش نمی کرد
اما اون نیاز داشت تا باز هم رنگ ارامش رو حس کنهبازم عشق بورزه و سه تا از قشنگ ترین کلمات دنیا رو به فرشته ی بی همتاش بگه
بازم نیاز داشت تا بخنده
تا فراموش کنه زشتیارو دردا رو...
تا قابل تحمل تر کنه زندگی روپس وقتی عشقتون بیاد پیشتون بگه تا برگرد پیشم
هرچند هم کاری کرده باشه که خیانت می دونینش
قبول نمی کنین؟اگر جوابتون نه...
شما ها عاشق نیستین,شماها کنار اومدین و فراموشش کردیناگه جوابتون اره...
شماها نه احمقید,نه ساده,شماها فقط عاشقید!
که هرکاریم عشقتون بکنه,بازم چشم می بندین و اون رو به عنوان بهترین ادم روی زمین می بینیدحالا دستای سبز روی گونه های آبی بودن
به طوری که به ارومی گونشو نوازش می کرد و با لغب قدیمیش خطابش می کرد"مخلوق شیرینم!"
سبز از ته دلش خوش حال بود,چون بعد ازچند ماه چشمای خالی آبی با عشق پر شده بود,بلخره تونسته بود مچشو درمورد هنوز عاشق بودنش بگیره
و چی قشنگ تر از این؟پس آبی حالا دلیل تمام کارای سبز رو فهمید
بردنش توی یه جای خلوت,صدای زمزمه وارش و ارامشی که موقع حرف زدنش داشت
و طوری که اروم گونشو لمس می کرد
اون می خواد تا برگرده
سبز از آبی می خواد تا بهش برگرده!"برگرد پیشم لو , برگرد زمین و بعد باهم از زمین جدا می شیم!"
و در اون لحظه بود که لبای آبی لبای سبز رو لمس کرد
دوتا پسر از لبای هم کام میرفتن و عطش هم رو سیراب می کردنکی میدونست
شاید سبز هم آبی رو همون اندازه دوست داشت؟و کی میدونست که چندبار آبی ارزو کرد تا بتونه جواب این سوال رو پیدا کنه...
*
*
*هعی کاپ کیک
چه خبر؟ همه چی خوبه؟من بهترم, یه عالمه چیز اتفاق افتاده...
خب, باورت نمی شه اگر بگم,من و هری برگشتیم پیش هم
می دونی چقدر خوبه؟اون باعث می شه حالم هرلحظه بهتر باشه
می تونم حسش کنمنیاز داشتم تا برگرده بهم, برگرده به زندگیم
سعی کردیم به هم اعتماد کنیم,تمام دقایق از دست رفته
تمام لحظاتی که از دست داده بودیم رو جبران کردیم
دقیقه به دقیقه ی لحظات نبودمون توی زندگی یکدیگه رو تعریف کردیمطوری که انگار من در تمام اون لحظات و اون در تمام لحظات من وجود داشته
کل این یک سال
اونم فقط توی 2 ساعت!طوری که کل مدتی که سر کلاس نرفتیم رو توی بغلش گذروندم....
نمی تونم بگم که چقدر حالم خوب بود...کل مدتی که برام حرف می زد
من تمام مدت رو بهش زل زده بودم و به دقت بهش گوش می دادمهمچنین وقتی من درمورد این مدت براش می گفتم
اون اخم کرده بود و ازم خواست تا زخمامو نشونش بدم
و بعد...اون عصبانی شد و منم برای کم کردن خشمش قول دادم تا زمانی که باهمیم دیگه این کار رو نکنم
فکر نمی کردم انقدر سریع این اتفاق بیوفته اما,اون کلمات جادویی رو گفت و من هم متقابلا عشقم رو اعتراف کردم...
امروز روز اوله و من حس می کنم,حتی با این که 2 ساعت از جدا شدنمون می گذره اما...
دلم می خواد پیشم باشه,
انگاری که قلبم پیش اون آروم میگیره,عقلم پیش اون تصمیم به زندگی میگیرهولی من می زارم تا هنوزم زمان کار خودش رو بکنه,بازم زمان احساس رو شکل می ده,بازم زمان مارو بهتر می کنه
من ارومم,
من ارامشی رو حس می کنم که نیازش داشتم
من احساس کسی رو دارم که بعد از یه روز کاری الان به تختش رسیده
با این تفاوت ک من خسته نیستم
من درد دارم...2019/12/16
08:13*
*
*❤💜
_A💙
أنت تقرأ
°THe paIn U GiVe°
أدب نسائي"Larry Stylinson Sad Short Story" ° تاحالا چند شب ارزو کردی که یه نفر برات بمونه؟° *این فف شامل سلف هارم,خودکشی تدریجی,فحاشی,سد پارتس, می باشد* ******************** #2_death #1_diary #1_gaylove #2_highschool #1_thoughts #1_psycho #2_louisandharry