دوریت رو نمی تونم تحمل کنم,
چه برسه به این که بخوام از دست بدمت!-L💙
------------------------------------------------------------------------
(Where is my love_syml)🎧🔊
آبی سردرد داشت
هر دفعه به دیشب فکر می کرد,حالش بد تر می شددیشب سبز بهش پیام داده بود و بهش گفته بود که قضیه خودکشی تدریجیش رو می دونه و آبی فقط خیلی شوکه شده بود و نمی دونست چی بگه
اونا یه دعوا کوچیک داشتن
و اخرش سبز با جمله
"اروم باش لو,این چیزی نیست که نشه درستش کرد ,باهم درستش می کنیم!"
به بحث خاتمه دادولی امروز,سبز پیش آبی نیومده بود و یه طورایی از دستش فرار می کرد,چرا که سعی می کرد فکر کنه,به این که چطوری ابی رو نجات بده,اون پیشش بود,ولی می خواست قدمی فرا تر بر داره
پس کل اون روز رو در حالی ک توی محوطه نشسته بود یا گاهی راه می رفت و فکر می کرد گذروند
تا این که وقتی یه گوشه ی خلوت رو پیدا کرده و نشسته بود
دید که آبی خیلی اروم با یه دفتر نارنجی رنگ اون طرف محوطه درست روبه روی سبز نشست روی نیمکت و دفترشو گذاشت روی پاش و بازش کردسبز همونطور که دستاشو توی موهاش می کشید نگاه خیرشو روی آبی نگه داشته بود و حرکاتش رو دنبال می کرد
ولی آبی تنها کاری که می کرد حرف زدن با کاپ کیک بود
حرفایی که باید به یکی دیگه گفته می شد
کلماتی که جایی نوشته می شدن اما مربوط به شخص دیگه ای بودن:عجیبه دیشب اون طوری باشی و الان این طوری,می بینی عزیز من؟
تو با کلماتت جادو می کنی,وقتی گفتی, اروم گرفتن همه دردا,خوابیدن همشون,منم همراهشون!
تو حتی اگر کنارم هم نباشی بازم منبع ارامشی!
وقتی یه کلمه بگی دنیا می ایسته,ساکت می شه,چون اون تویی!
عزیز من,وجود من,همهء منبهم بگو ناراحتت کردم؟
من واقعا متاسفم,نمی خوام که تو رو انقدر آشفته ببینم
من رو ببخش نازنینم,می تونم بزنم زیر گریه
الان 5 ساعت و 30 دقیقس که تو بهم بی اعتنایی می کنی و این طوری آتیشم می زنی!
تو دردمو نمی فهمی و امیدوارم هیچوقت هم نفهمیصبح ک اومدی,موهات خیس بود عزیزم
رفتی حموم؟
اگر می شد پتوی گرم دورت می شدم...
ولی خب,بی خیالِ منِ مریضِ روانی!خودم خرابش کردم,خودم زندگیمو این طوری کردم
ولی کاش کسی به تو بگه,من اون موقع بی کس بودم
زندگی بی تو رو نمی خواستم...و اما الان تو تنها روبه روی من نشستی و من رو نگاه می کنی
(سرشو بلند می کنه و سبز رو نگاه می کنه بعد از 1 دقیقه دوباره سرشو پایین می یاره)
بخند عزیزم
صدای خنده هات باعث می شه صدای فریادای پسرِ کوچیک توی سرم رو نشونم!ولی تو فقط هر لحظه بیشتر از اون ناراحتی که من بهت دادم می نوشی!
موهای قشنگت هم که بهم ریختس
چرا فکر میکنم دیگه اجازه لمشون رو ندارم؟
حس میکنم دیگه مال من نیستن؟اینا افکارین که وقتی ازم دوری به سراغم میان
اگر رازم رو نشنیده بودی الان پیشت نشسته بودم,تمام نمی شود این درد نه؟
تمام نمی شود نه!اگر قرار بود با یه روز نخوردن بمیرم...
من امروز رو انتخاب می کردم جذابم
چون بعد از داشتن تمام محبت هایت
یک دفعه این همه دریغ
نفسم رو می بره!مَردم,
بعضی مردم,
ارزو می کردم کاش هیچوقت نمی دیدمشون
مثل کسی که الان پیشت می شینه و سعی داره بفهمه که چرا آشفته ای!
و تو نه جوابشو می دی نه نگاهتو از روی من بر میداریمیشه درمورد صداشون هم یه کاری کرد؟
مثلا دیگه نشنومشون تا مجبور به جواب دادن سوالای غریبه ها راجب حالم نشمفقط صدای عزیزم رو بشنوم؟
فقط عزیزم رو ببینم؟سردمه,نمی آیی تا با نفست گرم شوم؟
(دست مخالفشو روی بازوش می کشه تا خودشو گرم کنه)
چقدر بگم؟
ازت چقدر بگم؟
خسته شدم,خسته شدی...همهءمن!
من با روحت زندگی میکنم نه با جسمتولی تا کی این عاشقی ادامه داره؟
من انقدر میگم تا این دفتر تموم بشه
اما عشق من کم نمی شه
من انقدر می گم تا همه خسته بشن!(بلند میشه و بی توجه به حرفای کسی که پیشش نشسته بود به سمت آبی ضریفش که سعی در گرم نگه داشتن خودش داره حرکت می کنه)
سبز کنار آبی میشینه و دستاشو دورش می پیچه تا گرمش کنه
آبی لبخند می زنه و از گرمای تن سبزش لذت می بره
"باید یه قولی بهم بدی لو"
همون طور که سرش پایینه زمزمه می کنه
"هرچی که باشه!"سبز دستاشو محکم تر دورش می پیچه و شقیشو می بوسه
"بهم قول بده که دیگه به خودت آسیبی نزنی,هر مدل آسیبی!"
آبی نگاهش می کنه
"بخاطر تو کنارشون می ذارم!"سبز توی چشمای اقیانوسیش غرق شده
"بهم قول بده که غذاتو درست بخوری عشق!"
آبی می چرخه و سبز رو بغل می کنه
"بخاطر تو غذا می خورم"سبز پشتشو نوازش می کنه
"من پیشت می مونم,ما باهم از این رد می شیم و عادی زندگی می کنیم,قراره از اینجا بریم لو,بریم تا یه جای دور باهم و برای همیشه پیش هم زندگی کنیم!"زمزمه های قشنگ سبز توی سر آبی طنین انداز می شد و به اعماق قلب و حافظه بلند مدتش نفوذ می کرد و تبدیل به خاطرات مورد علاقش می شد
و کسی لازم نیست بدونه اگر اون دو بقیه روز رو توی بغل هم دم گوش هم دیگه رویاهای قشنگ دو نفرشون رو زمزمه می کردن!
2019/12/23
09:45*
*
*اتفاقای غیر منتظره...
_A💙
ŞİMDİ OKUDUĞUN
°THe paIn U GiVe°
Genç Kız Edebiyatı"Larry Stylinson Sad Short Story" ° تاحالا چند شب ارزو کردی که یه نفر برات بمونه؟° *این فف شامل سلف هارم,خودکشی تدریجی,فحاشی,سد پارتس, می باشد* ******************** #2_death #1_diary #1_gaylove #2_highschool #1_thoughts #1_psycho #2_louisandharry