driven:story of lilith..

240 34 19
                                    

خب سلام سلام ..
اومدم با پارت دوم...
داستان لیلیت...
گفتم که چند قسمت اول خبری از نقشای اصلی نیست و تقریبا آشنایی با فضای داستانه...
...
در واقع بنده خیلی ناراحتم که از قسمت اول هیچ استقبالی نشد و کلا ناامید شدم اگه این قسمتم اینجوری بشه مجبورم کلا از واتپد برم پس امید بدید بهم😭
این شما و این هم داستان لیلیت😍
■■■■■■■■■■
پس از ترک بهشت توسط ابلیس حال او زیباترین مخلوق خدا بود نامش لیلیت بود!
اسمش را از واژه لیل گرفتند چون الهه شب بود و طوری عشق بازی میکرد که گویی شب را در اختیار داشت!
پوست سفیدش خودنمایی میکردو چشمانش به رنگ شب موهایش هم مانند شلاق روی پوستش میخورد
موهای سرخش اش نشان از طبع آتشینش بود او اولین بود و بهترین!
طوری با غرور راه میرفت که انگار خاک زیر پایش از آن او بود افسوس که او نیز مانند ابلیس به تباهی کشیده میشد! تباهی ای به رنگ چشمان تاریکش!
شب شده بودو وقت لیلیت بود که شب را شاد کند با نفس های تندش جیغ های پی در پی و صدای زیبایش صدایی که بهشت را از سکوت خارج میکرد درست مثل خانه ای که فرزند دارد و بی او خانه سوتو کور است!
اما آن شب صدایی نبود!
صدای لیلیت طنین انداز نبود
جیغهایش مغزهارا متلاشی نمیکرد
آن شب عجیب سرد بود!!
اما در آرامگاه آدم و لیلیت غوغایی برپا بود لیلیت حقش را میخواست!!!!
لیلیت روحیه ای قوی و عجیب داشت در هیچکاری از آدم عقب نمیماند به خود متکی بود و دیوانه بازیهایش زیباییش را دو چندان میکرد لبخندهایی که میزد هر عاشقی را از معشوقش جدا میکردو به سوی خود میکشاند
او لیلیت بود بی باکو سرکش
او انسان بود!
قلب او نیز سرشار از فرزندان شیطان بود و وقتی که عشق خدا در قلب انسان کم شود آنها شروع به کار میکنند!!
غوغای آدم و لیلیت پایان ناپذیر بود لیلیت خود را برابر ادم میدانست حق داشت او نیز از خاک مقدس آفریده شده بود و نمیخواست که هرشب او باشد که جیغ میکشد!!
آدم قبول نکرد
لیلیت آدم را رها کرد
و آدم سوی خدا رفت....
خداوند برای لیلیت فرشتگانش را فرستاد
۹ فرشته بزرگش را
او میخواست لیلیت را برگرداند لیلیت گناهکار نبود
لیلیت حقش را میخواست
اما ۹فرشته چاره لیلیت سرکشو مغرور نبودند
فرزندان شیطان قلبش را تسخیر کرده بودند و او بنده شیطان بود بی آنکه بداند!!!
اما خداوند میدانست...
پس رابطه از پشت را برای همگان منع کرد...
باز هم لیلیت حرف خودش را میزد....
پس خداوند اورا تهدید کرد به جهنم
به مرگ ماهانه فرزندانش
به همنشینی با ابلیس
به فانی شدن جسمو روحش
به تبعیدش به زمین
همه و همه بی فایده بود لیلیت سرکش بود و جوان!!
او رفت و بهشت را ترک گفت!!!
حال قلبش پر از شیطان بود!!
تبعید شد به زمین با فرزندان زیبایش هرماه یکی از آنها میمیرد
پس او به سراغ شیطان رفت که حالا مردی پیر و زشتو عبوس بود از بینی کوچکش چیزی نمانده بود
موهای زیبایش ریخته بود و هیچی نمانده بود
اما چاره چه بود؟
لیلیت یک مادر بود!!!
عشق داشت...
به فرزندانش...
تنهاصفت خوبی که هیچکدام از فرزندان جنی شیطان نتوانسته بودند از بود بگیرند...
میدانید حتی اگر ۱۰۰۰ فرزند هم داشته باشید بازم هم عاشق آن ۱۰۰۰خواهید بود..
او ۸۹۷ فرزند داشت که شامل ۸۹۷ شب بودند...
۱۷۶۵ نوه و ۲۳۶ نبیره داشت....
میدانید در بهشت نیاز نیست برای فرزندتان ۹ ماه صبر کنید هر رابطه به شما فرزند میدهد و فرزند به شما عشق...
نیازی نیست که به آنها شیر دهید تا بزرگ شوند آنها بالغ بدنیا می آیند...
اما حال آن ها در جهنم بودند....
جایی که بدنشان طاقتِ بودن در آن را نداشت....
اما لیلیت نمیتوانست صبر کند تا هرماه یک فرزند یا یک نواده اش را از دست بدهد
و چه شود وقتی دو مغرور و سرکش یکی از جنس خاک و دیگری از جنس آتش هم پیمان شوند؟
لیلیت روحش را به شیطان بخشید تا فرزندانش بیشتر عمر کنند اما مگرمیشود با خواسته خداوند مقابله کرد؟
هرچند که شیطان باشد!!!
اوتوانست مدت یک ماهه را به مدت یک ساله تبدیل کند اما هرسال باز فرزندان و نوادگان لیلیت میمردند....
و نسل لیلیت در حال فروپاشی بود....
لیلیت انسان بود...میتوانست در زمین زندگی کند...
اما جنیان شیطان نه...
پس برای فریب آدم و حوا شیطان به لیلیت احتیاج داشت..
و لیلیت برای حداقل ۱۱ماه بیشتر زنده بودن فرزندانش به شیطان.....
ولی لیلیت هیچگاه زیبایی خود را از دست نداد...
هیچگاه پیر نشد...
فرزندانش چرا...
آنها باید برای فرزندان خود ۹ ماه صبر میکردند فرزندان نابالغ بدنیا می آوردند....
آنها از خاک مقدس نبودند فقط لیلیت بود....
زیبایی که بقدرت شیطان جاودانه شده بود....

عجیبه نه؟
شما هنوز هم فکر میکنید که کیست که مینویسد و خود را لو نمیدهد؟
من بهتون گفتم من زاده شیطانم....
من بنده شیطانم و اوست که به من قدرت میدهد....
اما اینجا در این اتاق سفید در این لباس های سفید فقط این خودکار و این ورقه های پاره پورست که مرا نمیکشند.‌‌‌..
روزی که از این قبرستان سفید بیرون بروم مرگ تمام پزشکانی است که به من تهمت دیوانه بودن زدند....
■■■■■■■
دوستان ووت و کامنت یادتون نره مرسی😘😘

DrivenWhere stories live. Discover now