Chapter11

101 30 21
                                    

×آلفای اعظم...پس بالاخره رو نشون دادی الفا...
هعی...آلفا آلفا آلفا...اگربدونی چی در انتظارته...نعوه ی عزیز دوردونت...جانشین محبوبت...کسیه که حتی خدای تک چشم آلمانیم* نمیتونه جلوشو بگیره!(ایلومیناتی)

دستشو بر روی جسد کم جون و بیهوش مرد درشت هیکل کشید و نیشخندش عمیق تر شد وقتی تیغه ی نقره رو از بدنش جدا کرد.

×تو حتی قدرت مقابله با مردای منو نداری!شاید اونا با سرعت نور حرکت کنن...اما هرچی نباشه تو الفای اعظمی مگه نه؟

چند لحظه سکوت کرد و بعد نیشخندش به اخم تبدیل شد

×توی احمق حتی به هوش نمیای!بی مصرفِ...

چندثانیه سکوت کرد و به دسیارش که کنارش بود نگاه کرد..

×اوه آلوین!پسر میدونی به چی احتیاج دارم؟

-یه روش برای افزایش قدرت گرگ ها و تحت فرمان گرفتنشون؟

یاسر دستشو روی گردن الوین نوازش وار اما محکم کشید

×کمی بیشتر فکر کن...جابه جا گفتی!

-ت..تحت فرمان گرفتنشون و...افزایش نیروشون!

×همم...اما نه!بخش اخرشو دوست ندارم شاید برعکسش بهتر باشه...شایدم هردو...

الوین که زیر لمسای اربابش به نفس نفس افتاده بود چشماشو محکم فشار داد تا تمرکز کنه و پاسخ داد:

-ش..شما میخواین تضعیفشون کنین؟

با ضربه ی محکم یاسر به صورت الوین ،چشماش پر از اشک شدن اما یاسر با خونسردی ادامه داد

×به ترتیب بگو اسلات(هرزه)

-اول تحت کنترل میگیرینشون و بعد تضعیفشون میکنین

آلوین به سرعت و با هول گفت

×درسته!اما کامل نگفتی...گفتم ممکنه هردو راهو استفاده کنم!

-یعنی ممکنه اول تحت فرمان بگیرینشون بعد یا تضعیفشون کنین یا... تقویت؟

×بالاخره درست حدس زدی!

-ا..اما این نقشه نبود...چ..چرا؟

یاسر پشت گردن آلوین گرفت و سرشو عقب کشید

×چون به نظر جبهه ی دشمنای آلفا قوی تره!

-ی..یعنی...میخواین با ویلیام و لویی تاملینسون همکاری کنین؟

×همم...درسته!

و سرش رو توی گردن آلوین فرو برد

-رییس!

الوین با تفکر و نسبتا بلند گفت و باعث شد یاسر عقب بکشه

-به نطرم بهتره به ویلیام تاملینسون ماجرارو توضیح بدین و اجازه بدین اون تصمیم بگیره...شاید خودش گرگارو رام کرد...

THE ATLANTIS[Z.M][L.S][J.H]Where stories live. Discover now