امروز به یاد قدیما، با فنجان چای روبه روی پنجره نشستم...
شش روز است که کسی برایم بینوایانی نخوانده...
شش روز است که کسی نبوسیدتم...
شش روز است که...*****************************
پارت هشتم...
فرض کنید ۱ یا ۲ سال با مرد رویاییتون زندگی کنین و اون بزاره بره...
شش روز از رفتن هری میگذره...
پس فرض کنین که شش روز چقدر زجر اوره وقتی ۲ سال با مرد رویاییت زندگی میکردی...
نظرتون درباره جملات؟!
اگر قسمتی رو متوجه نمیشید بگین توضیح بدم براتون...
💚💙
YOU ARE READING
Notes for him
Fanfictionزندگی با تو شیرین ترین رویا... و بدون تو دردناک ترین عذاب هست... (Completed)