سال نو...
زندگی نو...
اما من به زندگی کهنه ام دل بستم...
تصور موهای حلقه حلقه ایت...
و بوسیدن لب های صورتیت...*********************
پارت بیست و دوم...
اول اینکه سال نو رو به همه تبریک میگم...
و اینکه سال نو ما با سال نو داستان یکی شد😁
تصور کنین کنار سفره هفت سین نشستین اما تنهایید...
کسی که سال پیش عاشقانه بغلش میکردین و میبوسیدش و بهش عید رو تبریک میگفتین حالا دیگه نیست...
نظرتون؟
CZYTASZ
Notes for him
Fanfictionزندگی با تو شیرین ترین رویا... و بدون تو دردناک ترین عذاب هست... (Completed)