نامجون اواسط شب بیدار شد تا بره دستشویی.رفت دستشویی و کارشو کرد.بعد از چند دقیقه اومد بیرون و متوجه شد جین یه چیزیو بغل کرده،یه چیز کوچولو.
نامجون جلوتر رفت و متوجه شد که اون پسرش،
جونگکوکه.لبخند زد.جین کوکی کوچولو رو بغل کرده بود درحالیکه کوکی زیر دستهای جین گرم و راحت بود. رفت تا کنار جین دراز بکشه و بغلش کنه.***
با یه بوی خوشمزه بیدار شد،متوجه شد که جین و جونگکوک توی تخت نیستن.از روی تخت بلند شد،
دمپاییهاشو پوشید،و به طبقهی پایین به سمت آشپزخونه رفت.اونجا جین بود که داشت به داستانهای کیوت جونگکوک لبخند میزد.با خودش لبخند زد.جونگکوک از جین خواست که بلند کنه،جین بلندش کرد و جونگکوک خوشحالی کرد،نامجون رفت پشت جین و بغلش کرد.
(صحنهی کیوتیه😍)**صبحبخیر**
*صبح بخیر بابایی*
*صبح بخیر نامجون*
*ما داریم یه صبحونهی خوشمزه برای هممون درست میکنیم بابایی.*
**آفرین عزیزم...چرا نمیری اتاقتو و دمپاییهاتو نمیپوشی؟**
جونگکوک سرشو تکون داد و جین گذاشتش زمین. جونگکوک دوید طبقهی بالا.نامجون از این فرصت استفاده کرد و جین رو از کمرش بغل کرد.**خب،توی بغل اوپا چجوری خوابیدی؟**
*اوپا؟*
**آره،من اوپام.یا چیزیه که قراره منو صدا کنی وقتی داریم یه کارایی میکنیم.**
*یه کارایی؟چجور--*
جین نفسنفس زنون چرخید،و آروم به سینش ضربه
زد.*ای مرد منحرف*
**برای تو منحرفم بیب**
*نام...ما حتی قرارم نمیذاریم*
نامجون سرشو تکن داد و پیشونیه جین رو بوسید.
**قرارم میذاریم،من فقط منتظرم منو توی زندگیت راه بدی**
جین لبخند زد،به چشمهای نامجون نگاه کرد،*قبلا دادم*نامجون خم شد و لبهاشو بوسید.**منم دادم جینی**لبخند زد.*ما...ما الان رسما قرار میذاریم؟*جین پرسید،نامجون سرشو تکون داد.**میخوام ببرمت سر یه قرار خوب،تا بتونم ازت بخوام که دوست پسرم باشی،و رسمی بشه همچی.**جین سرشو تکون داد. **اما تو هنوزم مال منی جینی.**
***
**مممم...وای خدا...جین...وای خدا...این خوشمزس،از کجا یاد گرفتی آشپزی کنی؟کی بهت یاد داده؟**
جین لبخند زد*مادرم*
**اون باید تو غذا پختن یه جادوگر باشه...بینظیره.**
جین لبخند زد.جونگکوک با خوشحالی داشت سوسیس و تخممرغشو میخورد.در حین خوردن،جین به چیزی که نامجون گفت فکر کرد.اینکه باهم برن تو یه رابطه. بد بنظر نمیرسید،اما...اون هیچوقت دوستپسر نداشته.
YOU ARE READING
Secretary kim
Fanfictionدر اتاق نامجون زده شد **بیا تو** *عصربخیر قربان* **سلام،اینجا چیکار میکنی؟و اون چیه توی دستت؟** *ای دیمه،دارم برش میگردونم چون دارم استعفا میدم.* **نمیتونی اینکارو بکنی،من بهت حقوق خوبی میدم.** *درسته اما من نمیتونم 6 روز هفته کار کنم،من یه زندگیم د...