*دیدن کوکی کوچولو رو دوست داشتم،اون کیوته*
هوسوک گفت و ماشینو بیرون اپارتمانش پارک کرد.*آره،میدونستم خوشت میاد*
پیاده شدن و دست تو دست وارد شدن.هوسوک درو برای تهیونگ باز کرد.تهیونگ لبخند زد و قرمز شد.*ممنونم بیب*
وقتی هوسوک درو بست،لبشو روی لبای تهیونگ کوبید،
هردوشون به سمت اتاق هوسوک رفتن،بدون شکستن بوسشون.هوسوک در اتاقو باز کرد و تهیونگو روی تخت هل داد،بوسه رو شکست و هردوشون لباساشونو در آوردن،و یه جایی توی اتاق پرتش کردن.*آمادهای بیبی بوی؟*
ته سرشو تکون داد
هوسوک خودشو روی سوراخ تهیونگ تنظیم کرد.وقتی واردش شد،تهیونگ قوسی به کمرش داد،و به ملافهی روی تخت چنگ زد.
*هر موقع آماده بودی بهم بگو بیبی بوی*
تهیونگ سرشو تکون داد،هوسوک به ارومی شروع به حرکت کرد که باعث نالهی تهیونگ شد.
*ب-بیبی*
*بله؟*
*س-سریعتر حرکت کن*
هوسوک سریعتر حرکت کرد،هردوشون بلند ناله کرد،
هوسوک به پروستات ته ضربه زد که باعث شد تهیونگ خیلی بلند ناله کنه.صدای برخورد پوستهاشون،ناله کردن،فنرای تخت،و حرکت تخت که حرکت میکرد و به دیوار کوبیده میشد اتاق رو پر کرده بود.*هوسوک من دارم--*
*بیا بیبی*
هردوشون اومدن.هوسوک داخل ته،و تهیونگ روی شکمش.
هوسوک بیرون کشید و کنار تهیونگ دراز کشید،و بغلش کرد،هردوشون نفس نفس میزدن.
*عالی بود هوبی*
*تو عالی بودی*
هوسوک گفت و بوسهای روی پیشونیه تهیونگ گذاشت.*دوست دارم ته*
*منم دوست دارم هوبی*
هوسوک رفت تا تیشرت و باکسرشو از گوشهی اتاق برداره.
*میتونم از تیشرت تو استفاده کنم بیبی؟*
هوسوک سرشو تکون داد و تیشرتو به تهیونگ داد.
هردوشون رفتن زیر پتو و خوابیدن.*****************************
یه مینی اسمات😂ویهوپ شیپراش کجان؟
پارت بعد پارت اخره😭ووت و سی ام نشه فراموش!
لاو یو ال💛
مالیک
YOU ARE READING
Secretary kim
Fanfictionدر اتاق نامجون زده شد **بیا تو** *عصربخیر قربان* **سلام،اینجا چیکار میکنی؟و اون چیه توی دستت؟** *ای دیمه،دارم برش میگردونم چون دارم استعفا میدم.* **نمیتونی اینکارو بکنی،من بهت حقوق خوبی میدم.** *درسته اما من نمیتونم 6 روز هفته کار کنم،من یه زندگیم د...