1

708 112 11
                                    

~تقدیم به تمام نفس های حبس شده در سینه...

.

.

.

- احمقانه ست اگر چیزی نگم، نه؟

و احمقانه تر، این هست که زنگ زدم بهت.

می دونی... برای چند لحظه فراموش کرده بودم که قرار نیست برداری، قرار نیست جواب بدی. قرار نیست صدات تو گوشم بپیچه، و حتی قرار نیست صدای نفس هات سکوت پشت خط رو پر کنه.

...نمی دونم چرا بهت زنگ زدم. واقعا نمی دونم.

اگر اونجا بودی و این حرفم رو می شنیدی، خنده بی صدایی می کرد و چشم هات رو برام می چرخوندی.

اما نیستی.

نیستی... چند وقته نیستی؟

سوت توی گوشم عالمم رو کر می کنه ولی من هنوز اینجام. پشت خط. در حال بیهوده انتظار کشیدن و پر کردن تک تک ثانیه های ساکت بی تو.

نه فقط پشت خط، همیشه همینطوری بودم. همیشه سعی کردم جاهای خالی تو رو پر کنم؛ صندلی ناهار خوریت، باشه، روش کیف و کتاب هام رو میذارم.
جای نشستنت روی کاناپه، بسیار خب، چند تا کوسن اضافه میذارم.
جای خالیت روی تخت، مشکلی نیست، دست هام رو از هم باز می کنم و خودم رو روی تخت پخش می کنم و کش میدم.
جای خالی لباس هات داخل کمد، موردی نیست، با لباس های خودم پرش می کنم.
اما قلبم چی؟ اون حفره عمیق رو با چی پر کنم؟

می دونم که به شنیدن این مزخرفات من عادت نداری، اما بس نیست؟ بس نیست که حداقل جواب بدی؟ بس نیست که حداقل بگی "خفه شو" و دوباره به سکوت برگردی؟ بس نیست انقدر من رو بی جواب گذاشتی؟

نمی خوام خاطرات رو مرور کنم یا هر چیزی، اما باید بگم اون روز شوخی محض بود. انتظار داشتند باور کنم اما من به این کار هات عادت کرده بودم؛
یکهویی غیب زدن هات،
یکهویی حرف زدن هات،
شکلک در آوردن هات،
و صدای اون خنده لوس و بی نمکی که بعد از دیدن واکنش من، تو گوش هام زنگ می زد.
عادت کرده بودم. به همه شون عادت کرده بودم.
هاها، کور خوندی! به این هم عادت می کنم!

...دروغ گفتم. نمی تونم به این عادت کنم، حتی برای یک لحظه!

الان ساعت سه صبحه و من حتی نمی دونم آسمون بیرون این اتاق چه رنگیه، اما هنوز اینجام؛ تکیه به دیوار. زانوهام رو خم کردم. دست چپم داره خشک میشه و تو به طرز مسخره ای هنوز به این بازی ادامه میدی.

هیچ وقت انقدر بازی رو کش نمی دادی، هرولد.
هیچ وقت انقدر شورش رو در نمی آوردی. قابل پیش بینی نبودی اما ناگهانی صدای خنده ت می اومد و به روح و روان گندیده من طراوت می داد، جوری که حتی اگر در اوج عصبانیت هم بودم باز هم آتشفشان وجودم سرکوب و خاموش می شد.
این خاصیت تو بود، به گمونم.

....مشخصه از حرف زدن افتادم؟
چون حرفی برای گفتن ندارم و این واضحه.
و واضح تر اینه که خسته شدم. آره، شاید باورت نشه ولی خسته شدم.

خوب میشه اگر زودتر این بازی رو تموم کنی. شاید تو هیچ وقت خسته نشی اما من خسته میشم. من هنوز این ور اسیرم پس خاصیت خسته شدن یکی از باگ هایی هست که درست نمیشه.

کاش زودتر سکوت رو بشکنی چون واقعا خون تو بازوی چپم جریان نداره، و بازوی راستم گرفته تر از اونی هست که بتونه خم بشه. امیدوارم نفهمیده باشی که دروغ گفتم، اما به هر حال...

می دونی، من واقعا هدفم از زنگ زدن، پر کردن صندوق پیام صوتی و اشغال کردن خطت نبود؛
فقط می خواستم پیغام گیرت رو بشنوم که توی احمق غیرفعالش کردی... غیرفعالش کردی یا غیرفعال شد، نمی دونم. اما این رو می دونم که عوض این که اون ده ثانیه صدای ضبط شده رو گوش کنم و سریع قطع کنم، قریب به یک ساعت میشه که خط رو اشغال کردم.

پلک هام داره سنگین میشه اما سوزش ساعد راستم آرامش رو از من می گیره و تو هنوز جواب ندادی، حواسم هست ها!

اگر واقعا داری گوش میدی ولی جوای نمیدی، باید بگم تو یه "بومر"ی؛ تو یه بومری، هاها، بومر!

...نه، شاید نیستی. شاید فقط خسته ای، مثل من.
شاید تو هم هنوز از این رنج می بری.
یا شاید تو هم یکی از ساعدهات می سوزند.
نمی دونم. نمی دونم چون جواب نمیدی.
حتی نفس هم نمی کشی... هنوز هم نفس نمی کشی؟

این داره کاملا از کنترل خارج میشه، چون دست چپم خواب رفته و تلفن افتاده روی زمین آشپزخونه، جلوی پام. حتی نمی دونم صدام چطور میاد اما می دونم برای تو به اندازه کافی بلنده. یادت هست؟

به هر حال، من کم کم دارم از هوش میرم. سه روزه چیزی نخوردم چون تو اینجا نبودی.
مدت هاست از همه شون فرار می کنم چون فقط تو دردم رو می دونی و فقط تو درمانشی.
سه روز و چهار شبه که اینجام و فکر نکنم به این زودیا پیدام بکنند و اگر هم بتونند، احتمالا دیرتر از اونی هست که بتونند کاری بکنند.

...کاش می تونستی چیزی بگی، قبل از این که خیلی احمقانه تموم بشم.

+ متاسفم؛

سکوت پشت خط شکسته شد.

+ حرفات قشنگند، اما دیروقته.

صدای نرم و پر روح پشت خط گفت.

- و شماره ای که گرفتید، اشتباهه.

■●■●■●■●■

برای اولین پارت حرفی ندارم؛ کمی متفاوته، امیدوارم ازش خوشتون بیاد :)

ووت و کامنت یادتون نره

آل د لاو♡

Voice Message [L.S]Where stories live. Discover now