سهون روی مبلی که درست روبروی جونگین با دومتر فاصله قرار داشت نشسته بود و به تندیس سکسی نِس جلوش چشم دوخته بود.
جونگین هیچوقت دست از شیطنتاش برنمیداشت.
فقط کافی بود سوهو برگرده و این اداهای جونگین رو ببینه تا جفتشونو بفاک بده.وقتی نگاه خیره ی سهون رو روی بدنش دید با نیشخند بهش پشت کرد.
کمربند شلوارش رو باز کرد و بعد از باز کردن دکمش تا وسط باسنش پایین کشیدش.
میتونست نگاه خیره ی سهون رو روی باسنش حس کنه که مشتاقانه منتظر بود تا چیزای بیشتری ببینه و این جونگین رو ترغیب میکرد تا اذیتش کنه.برنامه های فشرده ی کاری باعث شده بود نتونن تایم استراحت دونفره ی کافی داشته باشن.
یکی دوماه اخیر یا سر ضبط برنامه بودن و یا کنسرت داشتن.هر وقت هم که برنامه ی خاصی نبود، همگی باهم تو خوابگاه میموندن تا کمی استراحت کنن.
برای اینکه حرصی ترش کنه شلوارش رو همونجا روی باسنش ول کرد، تیشرت راحتیشو برداشت و سریع تنش کرد.تیشرت تا زیر باسنش رو پوشوند و باعث گره خوردن ابروهای سهون که منتظر دیدن چیزای مهیج تری بود شد.
جونگین کار نیمه تمومش رو با پایین کشیدن شلوارش تموم کرد.
سهون منتظر بود که جونگین خم شه و شلوار رو از پاش در بیاره چون اینجوری لبه ی لباسش از روی باسنش بالا میرفت اما جونگین همونطور صاف ایستاد و با کمک پاهاش شلوارشو نامرتب درآورد.سهون هوف عصبیای کشید و از جاش بلند شد.
خسته بود و اعصابش هم ضعیفتر از هر وقت دیگه ای شده بود پس بیشتر از این اجازه نداد جونگین با اعصابش بازی کنه.
سمت سرویس بهداشتی گوشه ی اتاق رفت.
بکهیون که مثل همیشه حواسش به همه جا بود، شیطنت همیشگی جونگین از چشمهاش دور نموند.
وقتی سهون وارد دستشویی شد بکهیون همونطور که پشت به جونگین نشسته بود و از توی آینه ی نصب شده به دیوار نگاهش میکرد شصتش رو به نشونه ی لایک بالا گرفت.+" یک هیچ به نفع کیم کای... "
با خنده گفت و جونگین که انتظارش رو نداشت هیونگ تیز بینش باز هم مچشونو بگیره با بیچارگی ضربه آرومی به پیشونیش زد.
احتمالا بازم تا یه هفته باید تیکه پرونی هاشو تحمل میکرد.
بکهیون با خنده دستمال مرطوب دیگه ای برداشت و صندلی چرخون رو یه دور چرخوند تا رو به پسرا قرار بگیره.
دنبال چانیول گشت و وقتی طبق معمول گوشی به دست دیدش چشمهاشُ باریک کرد.+"چانیول شی؟ "
چانیول که بازوشو به دیوار تکیه داده بود و پاهاش رو ضربدری تو هم قفل کرده بود و میشه گفت سرش رو تا گردن داخل اسکرین گوشی فرو برده بود با شنیدن صدای دوست پسرش سریع نگاهش رو به پسر حرصی نشسته روی صندلی داد.
YOU ARE READING
Truth Or Dare?!
Romance📯 خلاصه : داستان زندگی روزمره چهار عضو اکسو که تصمیم گرفتن بعد از برنامه های فشرده کاری و کنسرت های متعدد، چند روزی رو به خودشون استراحت بدن و باهم به مسافرت برن...؟! به نظرتون چه اتفاقاتی تو این دابلدیت قراره بیفته؟ 🍒نام داستان: جرعت یا حقیقت؟...