Part 09

2.2K 482 46
                                    

_" بالاخره بیدار شدی جونگین؟ خوب خوابیدی؟ "

چانیول درحالی که پشت میز چوبی پایه کوتاه، روی بالشتک پر از پشم شیشه مینشست پرسید.
جونگین آخرین پله رو پایین اومد و با شرمندگی نگاش کرد.

×" ببخشید هیونگ، قرار بود باهم آشپزی کنیم. باید بیدارم میکردین."

چانیول لبخند چالگونه ای زد.

_" عیب نداره.. با بکهیون دوتایی غذاهارو حاضر کردیم. "

بکهیون با بطری های خنک سوجو از آشپزخونه بیرون اومد و به سهون و جونگین که هر کدوم یه طرف میز روی زمین می‌نشستن نگاه کرد.
+" چقد زود از خواب زمستونی بیدار شدی خرسی... "
همگی آروم خندیدن و بکهیون یه بطری سوجو جلوی هر نفر گذاشت و بطری پنجم که خالی بود رو کنار خودش روی زمین گذاشت.

×" واو چه کردین.. خیلی گشنمه... "

جونگین درحالی که با چشم های گشنش غذاهای روی میز رو آنالیز میکرد گفت.
انقدر گرسنه بود که حس میکرد غذاهای روی میز برای سیر کردنش کافی نیستن.
سهون چابستیکاش رو برداشت و جونگین رو خطاب قرار داد.

~" بکهیون برات سوپ مرغ پخته. "

جونگین با لبخند ابروهاش رو بالا داد و به بکهیون نگاه کرد.

×" ممنون هیونگ. "

بکهیون چشمک بامزه ای بهش زد مشغول باز کردن در سوجوش شد.
چانیول اول درپوش کاسه‌ی سوپ و بعد درپوش ماهیتابه‌ی پر از دوکبوکی رو برداشت.

_"زود تر بخوریم تا سرد نشده. "

با لبخند خطاب به سه پسر گفت و بعد از اینکه همگی بهم نوش جان بلندی گفتن مشغول خوردن شدن.
سهون اول از همه به کیک‌برنجی های خوابونده شده تو سس قرمز حمله کرد و سه تاشو به همراه پنیری که تا نیمه‌ی راه کش اومده بود برداشت و داخل دهنش گذاشت.
چانیول تمام مدت بهش خیره مونده بود تا واکنشش رو به طعم غذا ببینه.
از چهره ی کج و کله شده‌ی سهون بخاطر داغ بودن غذا به خنده افتاد.
وقتی سهون انگشت شصتش رو با تحسین بالا آورد لبخند گشادی زد و با خیال راحت به خوردن مشغول شد.
جونگین کمی سوپ برای خودش داخل کاسه ریخت که بیشترش رو مرغ تشکیل میداد.
سهون زیر چشمی در حالی که یه کاسه زیر دهنش گرفته بود تا مایع دوکبوکی رو لباسش نریزه و دومین لقمه بزرگ رو تو دهنش میذاشت بهش خیره شد و چیزی نمونده بود غذا تو گلوش بپره.
جونگین به اندازه‌ی چندتا قاشق سوپ برداشته بود و بقیه کاسش رو پر مرغ کرده بود.
هر بار بیشتر مطمئن میشد که هیچوقت قرار نیست جای مرغ رو تو دل جونگین بگیره.
با دهن بسته کوتاه خندید و نگاهش رو به غذاهای جلوش داد.
بکهیون تیکه ای گوشت سرخ شده روی کاسه ی برنجش گذاشت و با اومم کشیده ای که کرد بدنش رو از شدت لذیذ بودن غذا به سمت چپ کج کرد.
همگی به حرکت بامزش خندیدن و چانیول طبق معمول ریسه رفت.

Truth Or Dare?! Where stories live. Discover now