Part 11 ~ END

2.4K 504 27
                                    


سهون بزور جونگین رو از پله ها بالا برد.
صدای بکهیون از طبقه پایین به گوششون میرسید که داشت میگفت مسواک رو خوب شسته.
این هیچ تاثیری تو حال جونگین نداشت، فقط لگد پراکنی هاش رو بیشتر کرد.

×" خدایااا.. مگه من چه گناهی کردم... "

سهون بزور داخل اتاق کشیدش و درو بست.
جونگین سمت تخت رفت و روش نشست.
با حالت گریه به سهون نگاه کرد.
دستشو جلوی دهنش گرفت و با بیرون دادن نفسش، سعی کرد متوجه بشه دهنش چه بویی میده.

~" چیکار داری میکنی؟! "

سهون با تعجب پرسید و جلوش ایستاد.

×" میخوام ببینم دهنم بوی بدی میده یانه.. وای خدایا.. بیا دهنمو بو کن سهون.. "

جونگین بلند شد، جلوش ایستاد و تو صورتش ها کرد.
سهون لباشو رو هم فشار داد تا جلوی خندشو بگیره.
درسته که خیلی بابت کاری که هیونگش کرده بود عصبی و ناراحت بود امّا حرکات جونگین زیادی خنده دار بودن.
دو طرف بازوشو گرفت و بدن بی قرار جونگین رو ثابت نگه داشت و مستقیم به چشاش نگاه کرد.

~" کیم جونگین، اون اتفاق برای دوماه پیش بوده، من تو این مدت هزاربار بوسیدمت و باور کن دهنت مزه‌ی باسن بکهیونو نمیداد... "

جونگین لباشو جلو داد و مشخص بود هر لحظه ممکنه بزنه زیر گریه.

~" حتی الانم دهنت بوی سوپ مرغ میده.. "

حرفش باعث شد جونگین خنده‌ی بیجونی بکنه و سهون لبای آویزونش رو محکم بوسید.

×" ببر بندازش.. "

×" مسواک لعنتیو، بالای روشوییه... بندازش تو سطل آشغال..."

سهون کمی ازش فاصله گرفت.

~" من فکر بهتری دارم، چرا بندازمش... میبرم میدم به چانیول هیونگ. حتماً امشب برای تنبیه بکهیون لازمش داره."

جونگین تیشرتشو درآورد و زیر رو تختی رفت و از سرماش لرزید.

×" اصلا نمیخوام بهش فکر کنم، ببر و زود بیا. "

جونگین درحالی که کاملا زیر روتختی گم شده بود گفت.
سهون وارد دستشویی شد و مسواکو از قسمت دندونَش برداشت.
به جونگین حق میداد، حتی تصورش هم وحشتناک بود.
چطور بکهیون همچنین کاری کرده بود. این واقعاً غیرعادی بود.
هیچ وقت فکرشو نمیکرد بکهیون همچین کارایی تو تنهاییش بکنه.
همینطور که سعی میکرد به هیچ وجه دسته‌ی مسواک به هیچجا از بدنش اصابت نکنه، مسواکو رو هوا و با فاصله از خودش نگه داشت و به طبقه پایین رفت.
صدای پچ پچ ناواضحی از داخل اتاق میومد ولی اهمیتی نداد.
فقط میخواست زودتر برگرده تا جونگینو تو بغلش بگیره و آرومش کنه.
وقتی چانیول درو باز کرد، سهون جوری که انگار میکروب تو دستشه، با انگشت اشاره و شصتش از قسمت الیافش نگهش داشت و سمت چانیول گرفتش.

Truth Or Dare?! Où les histoires vivent. Découvrez maintenant