[part9]

898 201 13
                                    

قبل از اینکه شروع کنین به خوندن ووت من و بدین:)))
...............................................
_سلام

_سلام

_خوبی؟!

_شما؟!

_کایم دیگه

_شماره منو از کجا اوروی

_از بچه ها گرفتم

_این بچه ها شعور ندارن که نباید شمارمو به هرکسی بدن

_من هرکسیم؟!

_اووو ببخشید یادم رفته بود تو دوست پسرمی
حالا چیکار داشتی!؟

_زنگ زدم حالتو بپرسم،دیشب حالت اوکی نبود

با یادآوری اتفاق دیشب بغض به گلوش چنگ زد

_خوبم،بابت اینکه منو تا خونه اوردی ام ممنون

_هرکسی جز منم بود این کارو میکرد تو که به هرحال نمیتونستی با اون حال تا خونه رانندگی کنی

_اوهوم،دیگه کاری نداری؟!

_ن..نه فقط زن...نگ زدم حالتو بپرسم

_مرسی،خدافظ

بدون حرف اضافه ای تلفن و قطع کرد

بعد از قطع کردن تلفن اتفاقای دیشب و دوره کرد و بدون اینکه رو حرکاتش کنترل داشته باشه زد زیر گریه
با تمام وجود گریه میکرد،باورش نمیشد کسی که با کلی تلاش بدستش اورده بود را اینقدر راحت از دست داد
باورش نمیشد کسی که دوسش داره بهش هیچ حسی نداره و به جای اون الان وقتشو با یکی دیگه میگذرونه
اون بکهیون کثافت،از اولم تغصیر اون بود،نباید میزاشتم سمت چان میرفت

همینطور که گریه میکرد نقشه ی قتل بیون بکهیونم میکشید

اونقدر درگیر اتفاقای دیشب بود که نفهمید در اتاقش زده شد و داداشش وارد اتاق شده و با بهت زل زده بهش

_کیونگ،کیونگی حالت خوبه

با تکون خوردن بدنش از فکر درومد
با دیدن داداشش گریش شدت گرفت و خودش انداخت تو بقل داداشش

_سونگی دیدی چطوری ولم کرد؟!

_کی ولت کرد،چی شده؟!

_چان ولم کرد،گفت بهم هیچ حسی نداره،تو که میدونی من چقدر دوسش دارم،من هرکاری واسش کردم،ولی اون بک و بجای من خواست

_ک....کیو؟!..بک...ب...بکهیون؟

_اره اون بکهیون کثافت،اون چان و از من گرفت،چان بخاطر اون به من گفت برو،حتی چان اون وبوسید،اون حتی یه بارم برای بوسیدن من جلو نیومده بود

_نه...نههه....نه..باورم نمیشه،اون چان آشغال.تو چطوری گذاشتی اون دوتا همو ببوسن
مگه تو نمیدونی من تا چه حد بک و میخوام و بخاطرش دوساله صبر کردم،هااااااان

Before i kill you in my dreamWhere stories live. Discover now