[part21]

1K 188 67
                                    

ووت")
...................‌

_اهه چان هم...همونجا...محکمتر

چان از روی بک بلند شد و بک و رو شکم خوابوند،کمرشو بالا اورد و دوباره تا ته وارد شد

_اههه چان...محکمترر

سریع دستشو رو دهن بک گذاشت و ضربه هاشو عمیقتر کرد
_آروم باش انجل،دوست نداری که مامانت ناله های قشنگتو بشنوه!؟
بک سریع دستشو گذاشت رو دست چان سعی کرد با این کار صدای ناله هاشو کمتر کنه

موجی که از بدنش گذشت باعث درومدن ناله ش شد و چند دقیقه بعد بود که لذت تو کل بدنشو پیچید

چند دقیقه بعد با ناله ی بلند چان مایه ی گرمی تو پایین تنه اش پخش شد و سنگینی بدنش و رو خودش حس کرد

_باورم نمیشه مامانم موچمونو نگرفت

چان خودشو از رو تن بک بلند کردو خودشو بیرون کشید و پاشد تا دستمال کاغذی بیاره

_اره واقعا چطور با ناله های بلند و صدالبته هوس انگیزت از خواب بلند نشد،شاید خودشونم مشغولن؟!

کنار بک نشست و هر دوشونو تمیز کرد

_ممکنه

دستمالو انداخت تو آشغالی و بک کشید بین بازوهاش

_انجل منحرف من

بعد با لبخندی که غیر ممکن بود از رو لباش کنار بره بوسه ای رو موهای انجلش که بوی هلو میداد زد

همه چیو مدیون فرشته تو بغلش بود
کل زندگیشو مدیون این فرشته بود
شاید تو نگاه اول اون فقط یه کسی باشه که زیادی کوچولوئه ولی فقط اون بود که میدونست این کوچولو چه قدر زرنگ و تیزه
میتونه همرو کمتر از چند دقیقه به غلط کردن بندازه
یا کاری بکنه که چندین آدم هیکلی نتونن بکن

نگاه دوباره ای به بک انداخت که پلکاشو رو هم گذاشته بود و نفسای مرتبش که به گردنش برخورد میکرد خبر از این میداد که خوابش برده

لبخندی زد و بوسه ای به خال کنار لبش زد و همون جا زمزمه کرد

-انجل دوست داشتنیه من

...............................................................

_لطفا بهشون اطلاع بدین من اومدم

منشی تلفن برداشت و کد داخل اتاق گرفت

_اقای پارک،پسرتون اینجاست

.......

_بله چشم

_بفرمایید داخل،منتظرتونن

قبل از پایین کشیدن دستیگره ی در نفس عمیقی کشیدم و بازدمشو محکم بیرون دادم

درسته که من هر دفعه که با این مرد رو برو میشدم استرس کل بدنمو میگرفت
ولی ایندفعه حسی که داشتم فرا تر از استرس بود
حس مرگ داشتم
اتفاقی که قرار بود داخل اون اتاق بیوفته،مرگ و زندگیشو تعیین میکرد

Before i kill you in my dreamDonde viven las historias. Descúbrelo ahora