معرفی شخصیت ها :
جئون جونگکوک
کیم تهیونگ
جکسون وانگ
**********
کلاهشو بیشتر توی صورتش کشید و بعد از در زدن وارد اتاقش شد.
جکسون سرشو بالا اورد و نگاهی بهش کرد.لبخندی زد:بیا بشین کوکی...
-:اه هیونگ وقت ندارم باید سریع برگردم... گفتی چیز مهمیه، چی شده؟
_:پسر چند بار بهت بگم بیا پیش خودم کار کن... مجبور نیستی اینقد برای بقیه نوکری کنی
-:من راضیم... میگی یا برم؟
_:اه خیلی خب... چقد زود بهت بر میخوره کوکی.. میخوام یه خبر خوش بدم بهت...
-:خبر خوش... میشنوم...
_:پیدا کردم.قاتل پدر و مادرتو پیدا کردم..
YOU ARE READING
"I MUST KILL YOU" |VKOOK|
Fanfictionانتقام..چطور یه کلمه میتونه انقدر سنگین و پر از مسئولیت باشه..گاهی به خاطر انتقام مجبور میشی یه نفرو از جایگاهش بکشونی پایین...از مقامی که داره عزلش کنی..ولی شده خودتو فدا کنی ؟ عشقتو ؟ احساستو ؟ شاید سخت باشه ولی گاهی نیاز میشه...من به خاطر انتقامم...