Part 11

76 9 6
                                        


از این صدای ممتد بوق گوشیش خسته شده بود...کلافه و عصبی گوشیشو روی میز انداخت و خودشو روی صندلیش انداخت..

هدف جکسون این نبود که جونگکوک و تهیونگ بهم نزدیک بشن...

هدفش از بین بردن کیم بود...

و حالا داشت به خاطرش جونگکوک رو از دست میداد...

نوجوونی جکسون و جونگکوک به خاطر کیم از بین رفته بود..

به خاطر پدر تهیونگ بود که جکسون مجبور شده بود چند سال رو تو زمستون و تابستون توی خیابون بخوابه...

مقصر اون همه کمبود و عقده ی توی وجودش خانواده ی تهیونگ بودن...

مقصر مرگ پدرش کیم بود...

مقصر اخمای تو هم رفته و چشمای گریون جونگکوک کیم بود...

مقصر اون کابوس ها...

اون صدا ها..

مقصر همش خانواده ی تهیونگ بودن...

و البته توو افکار جکسون تهیونگ هم بی تقصیر نبود...

اون فقط میخواست انتقام زندگی از دست رفته ای که میتونست خیلی بهتر باشه رو بگیره...

ولی شاید راه اشتباهی رو میرفت...

حرفای جونگکوک توی این مدت...اینکه تردید داشت برای ادامه ی این راه...

لبخندش وقتی درمورد تهیونگ حرف میزد...

اطمینانش از این که تهیونگ ادم خوبیه...

نمیتونست با اینا کنار بیاد...

قرار نبود جونگکوک رو از دست بده ولی حس خوبی هم نداشت...

با صدایی برگشت سمت در و قبل از اینکه هوانگ حرفی بزنه سریع گفت

-: جونگکوک کجاس؟

_ گالری قربان...گفتین جانگ مراقبش باشه هنوز از گالری بیرون نیومده..

پیشونیشو مالید و دستشو مشت کرد

-: الان باید از اونجا بودنش خوشحال باشم یا ناراحت؟ کیم تهیونگ..نمیذارم جونگکوکم ازم بگیری..نمیتونی...

_ قربان...مشتری های vip اومدن..میخوان شما رو ببینن تشریف نمیارین؟

-: نه...کار دارم

_ ولی...

از عصبانیت ماگ خالیشو از روی میز برداشت و سمت هوانگ پرت کرد که با صدای بدی شکست

-: گفتممم نهههه...برو بگو مرددد...با من بحث نکننننن

بعد از رفتن هوانگ دوباره روی صندلیش نشست

احساس پشیمونی داشت ولی راه برگشتی هم نداشت...

دلشوره از دست دادن جونگکوک...باعث میشد این احساس پشیمونی رو داشته باشه

Kamu telah mencapai bab terakhir yang dipublikasikan.

⏰ Terakhir diperbarui: Nov 27, 2021 ⏰

Tambahkan cerita ini ke Perpustakaan untuk mendapatkan notifikasi saat ada bab baru!

"I MUST KILL YOU" |VKOOK|Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang