بک
بخاطر خواب وحشتناکی که دیدم از خواب بیدار شدم ........
باز هم یک روز کوفتی دیگه عین خواب های کوفتیم.....
روال زندگی همیشگی و عادی من اینه که صبح زود با خواب و کابوس هایی که بیشترش عین واقعیتن بیدار میشم (خواب هایی که بک میبینه اینه که دانش آموز ها تو مدرسه اذیتش میکنن) و مثل همیشه نگاهی به خونه بندازم که شاید پدر و مادرم خونه باشن اما اون ها همیشه زودتر از من بیدار میشن تا به رستوران کوچیکی که دارن برن و بتونن خرج خونه و زندگی رو بدن ....
مثل الان که در یخجالو باز کردم و شیشه نوتلا رو در آوردم کمی از نوتلا رو روی نون تست میمالم و در عرض دو دقیقه خوردن نوتلا رو تموم میکنم (بعد از پوشیدن یونیفرم این کار هارو میکنم) ....
دسته کلید خونه رو از روی میز بر میدارم واز خونه بیرون میام تا به سمت مدرسه حرکت کنم .....
مثل همیشه انقدر زود به مدرسه اومدم که حیاط مدرسه کاملا خالی بود....
به سمت راهروی تنگی که همیشه گوشه ای از اون میشینم تا با مداد و کاغذ های داخل کیفم سرگرم شم میرم کاغذی رو از داخل پوشه در میارم و اون رو روی تخته شاستی می زارم لبخندی به تصویر نیمه کاره ای که با ذهن یک پسر 14 ساله کشیده شده میزنم و با ذهنیت رنگین کمونی خودم مداد رو روی کاغذ حرکت میدم 🌈
بعد از تموم کردن تصویر نیمه کاره دفتر کوچیکم رو باز میکنم و با هر ذهنیت و فکری که اون تصویر رو کشیدم در مورد اون تصویر یادداشت میکنم.
وقتی که صدای دانش آموزای مدرسه رو شنیدم از دنیای رنگین کمونیم بیرون اومدم و وسایلم رو داخل کیفم گزاشتم.
بعد از گذاشتن کیفم روی دوشم از جام بلند شدم و به یونیفرمم تکونی دادم تا گرد و خاکی روی لباسم نباشه.
وارد کلاس شدم و گوشه ی کلاس، روی نیمکت دوم کلاس که هیچ کسی کنارم ننشسته مینشینم.
کتابم رو روی میز میزارم و منتظر معلم شیمی میمونم .
بعد از 5 دقیقه معلم بعد از زدن تقه ای به در کلاس وارد کلاس شد و رو به جمعیت کلاس سلام کرد.
بعد از حضور و غیاب درس رو شروع کرد .تمام تایم کلاس رو با دقت به توضیحات استاد کیم گوش دادم و نکات مهم درس امروز رو داخل دفتر کاهیم با خط خوبم یادداشت کردم .
آقای کیم تلفن همراه خودشو از روی میز برداشت و روبه دانش آموزا گفت:
کاری برام پیش اومده میرم ولی زود بر میگردم فقط 5 دقیقه وقت دارین که تمام درس امروز رو تمرین کنین وقتی برگشتم تا جایی که وقت شد از همه درس رو پرسش میکنم
(خدا از همچین معلمایی نگذره ...
خدا همچین معلمایی رو لعنت کنه...
آخه کدوم خری درسی رو 1 دقیقه هم نمیشه که به دانش آموزان آموزش داده رو پرسش می کنه ....
معلم مطالعات من همچین آدمی بود فقط با این تفاوت که 5 دقیقه مهلت نمیداد که تمرین کنیم بعد بپرسه ، باز آقای کیم در مقابل اون بهترین معلمه ...
انقدر بهش فحش داده بودم ، بلاخره الان وسط فیک به یادش افتادم ...
زنیکه چس مغز ...
فقط خدا کنه یکدفعه تو واتپد پیداش نشه😕)
VOUS LISEZ
📚My imaginary face📚 [Chanbaek]
Fanfictionکاپل:چانبک❤ ژانر:مدرسه ای،رمنس، اسمات (اگه با اسمات مشکل دارین میتونین قسمت هایی که پررنگ مینویسم رو نخونین😊) محدودیت سنی:+18 نویسنده:Hani_chnj