Part 5

949 171 30
                                    

فلش بك



2013سپتامبر26

موبايلش تو جيب شلوارش لرزيد. با احتياط بيرون آورد و پيامي كه از طرف نامجون براش اومده بود رو باز كرد.

" بيا برا خودمون يه كد بزاريم"

جين نگاهي به نامجون كه بغل دستش نشسته بود انداخت.

تو كتاب ادبياتش نوشت:" يه جور كد مثل همونايي كه سربازا تو جنگ استفاده ميكنن؟"

نامجون رو ميز خم شد و با صداي آروم كه آقاي جانگ معلم ادبياتشون نشنوه توضيح داد:" يه جورايي ولي مال ما فرق ميكنه"

جين:" چه فرقي؟"

آقاي جانگ جين رو ديد. با ته خودكارش چند ضربه به ميز زد كه نتيجتا جين سرشو تو كتابش.

نامجون دستشو از زير ميز گذاشت رو پاي جين و آروم رون پاش رو نوازش كرد. جين با حس حركت دستاي نامجون رو پاش غلغلكش اومد و خنده ي ريزي كرد.

نامجون با تن آرومي گفت:" كدايي كه ما ميزاريم فقط تو يه حالت استفاده ميشه"

جين كنجكاوانه همونطور كه خودشو در حال مطالعه نشون ميداد زير چشمي به نامحون نگاه كرد.

نامجون حركت دستشو رو پاي جين به سمت بالا برد و اجازه داد پشت دستش با عضو جين تماس پيدا كنه. جين دستشو جلوي دهنش گذاشت و با فشار دادن لباش خودشو كنترل كرد تا صدايي ازش درنياد.

نامجون با لحن شهوت انگيزي گفت:"  وقتايي كه به هم نياز داريم، وقتايي كه داريم با هم عشق بازي ميكنيم ، وقتايي..."

" كيم نامجون"

نامجون سريع دستشو از رو عضو جين برداشت و صاف رو صندليش نشست.

" بله استاد"

" مثل اينكه كاملا براي كنفرانس اماده اي كه تمام ده ديقه رو داشتي با بغل دستيت حرف ميزدي!"

" متاسفم"

" متاسف نباش به جاش بيا جلوي كلاس و درمورد كتاب موردعلاقت صحبت كن"

" ولي استاد.... من اماده نكردم."

آقاي جانگ عينكو از رو چشماش برداشت و به پشتي صندليش تكيه زد و دست به سينه نشست: " ماجرا داره جالب ميشه. و اون وقت چرا امادش نكردي؟"

" استاد ما كل هفته امتحان داشتيم"

" امروزم امتحان داشتين؟"

بچه ها كلاس جواب دادن نه.

اقاي جانگ همچنان كه نگاش خيره به نامجون بود دوباره پرسيد:" پس چرا ديشب ننوشتيش؟"

جين و نامجون هر دو با ياداوري ديشب حرارت بدنشون بالا رفت.

نامجون:" استاد كار داشتيم."

C'est la Vie Donde viven las historias. Descúbrelo ahora