(بکهیون)
وقتی وارد خونه چانیول شدم همزمان هم داشتم فکر می کردم چیکار کنم، هم اینکه این فاکیول چنان استرسی به من سر اون حرفش وارد کرده بود که همچنان دستام می لرزید...حتی تصور اینکه بخوام به دست این عوضی کشته بشم باعث ميشه برم همین الان به سهون زنگ بزنم و تا دلم می خواد جیغ بزنم پشت تلفن(البته برای کمک)
ولی خودم هم بهتر می دونستم با اومدن سهون به اینجا جونش به خطر میوفته...
چانیول وقتی وارد خونه شدیم به سرعت سمت اتاقش رفت،چند دقیقه منتظر عزرائیل عزیزم موندم تا بياد و زندگی پسر بدبختی مثل منو به پایان برسونه
من بدبختم؟ خب...از وقتی که وارد اون خونه مسخره شدم ديگه نتونستم اون بکهیون سابق باشم ی پسر مغرور و نترس و پررو و همچنین شیطون... اما الان ديگه از همه چیز می ترسم حتی فضای تاریک،ديگه شیطنت نمی کنم و مغرور بودنم و گذاشتم کنار...چرا؟چون همین غرور مسخرم باعث شد به چانیول اعتراف نکنم و اونو از دست بدم....حالا هم گیر ی پسر سیریش افتادم که ول کن من نیست و ظاهرا شبیه چانیول هست اما باطن...زمین تا آسمون با هم فرق دارن..
وقتی اتفاقی نیفتاد از پله ها بالا رفتم و سمت در اتاق چانیول رفتم
اما قبل از اینکه در و باز کنم داشتم تجسم می کردم اگه برم داخل و چانیول کف اتاق افتاده باشه و لباسش خونی باشه چیکار می کنم؟البته هر آدم عاقل و با فکری بود همون لحظه زنگ می زد به اورژانس ولی من بالا سر جنازه از خوشحالی خودم دو بار قش می کردم😐
وقتی در اتاق رو باز کردم با فضای خالی اتاق مواجه شدم! نکنه به مولکول های هوا هم می تونه تبدیل شه؟اما با شنیدن دوش حمام دستم و روی قفسه سینم گذاشتم و ی نفس چانیول رو زیر لب فحش دادم
حتما به خاطر اینکه بلایی سرم نياره رفته بود دوش بگيره تا یکم آروم شه.....
اما من همچنان وسط اتاقی که تم مشکی، طلایی داشت وايساده بودم و از اون اتاق لعنتی بیرون نمی تونستم برم
آه یادم رفته بود بگم که حس کنجکاوی بیش از حد من هنوز سر جاشه،خب خیلی سخته کسی که روش کراش داری و چند بار اون بوسیدتت تو حمام باشه و خودت رو کنترل کنی تا نری و کمی بدنش رو دید بزنی...حق بدید...
با خودم زمزمه کردم
_اون از کجا می خواد بفهمه؟ من سريع ی نگاه کوچولو میندازم و می رمپس به سمت در حمام رفتم، پشت در قرار گرفتم و چند نفس عمیق کشیدم
_فقط ی کنجکاوی ساده هست اون عصبی نمیشه...پس دستم رو جلو بردم تا دستگیره در و لمس کنم اما تا دستم روی دستگیره قرار گرفت صدای آب قطع شد و در حمام باز شد!
انقدر سریع این اتفاق افتاد. که دستم همچنان دراز شده بود سمت در!
چانیول در حالی که جز باکسر مشکی رنگ چیز ديگه ای تنش نبود و موهاش رو با حوله کوچیکی خشک می کرد با تعجب به من نگاه می کرد....حالااااا چی بگم؟وای خدای من ، چرا الان باید ميومد بیرون
چانیول موهای خاکستری اش تیره تر شده بود و بدنش به خاطر دوشی که گرفته بود برق می زد انقدر این صحنه تحریک آمیز بود که متوجه جمله ای که از بین لب های چان خارج شد نشدم!
YOU ARE READING
Dark house [S2]
Fanfictionچانیول در حالی که تسخیر شده دوباره برمي گرده! بکهیون دوباره با کابوس شب هاش مواجه ميشه اما سوال اینجاست، بکهیون تنها بازمانده از اون خونه نبوده.... پس چرا چانیول فقط به دنبال اون آمده؟ گذشته هيچوقت آدم ها رو رها نمیکنه حتی اگر واسه از بین بردن اتفاق...