(جونگ کوک)
داشتم روی پرونده های شرکت کار می کردم برای همین تا دیر وقت بیدار بودمچند وقت بود تو اینستاگرام فعالیت نداشتم و نمی تونستم از اخباری که مربوط به وی ميشه با خبر شم داشتم آخرین پروژه رو هم بررسی می کردم که صدای زنگ گوشيم بلند شد!
اولش تعجب کردم اما بعد ترسیدم که نکنه اتفاقی برای خانواده ام افتاده باشه برای همین سریع تماس رو وصل کردم
_بله؟
______________
ماشينم رو مقابل باری که آدرسش رو بهم داده بودن پارک کردم و به سمت ورودی بار قدم هام رو تند کردم
یکی از آرزو هام این بود که وی رو موقعی که مست هست ببینم و برای دیدن این صحنه اشتیاق کامل داشتم، وارد بار شدم.... به اطراف نگاه کردم، آدم های زیادی داخل بار نبودنوقتی مو های آبی وی رو دیدم بهش نزدیک تر شدم اما وی ی پسر قد بلند رو بغل کرده بود!
اینجا چه خبر بود؟با عصبانیت سمت اون دو نفر که همو بغل کرده بودن رفتم، وی ی توضیح کامل به من بدهکار بود!
هنوز چند قدم مونده بود که بهشون برسم اما وی سرش رو از شونه پسر بلند کرد و......
می خواستن همو ببوسن؟
با فهمیدن قصد اون دو نفر تقریبا پریدم روی پسری که وی قصد بوسیدنش رو داشت!
فکر کرده الکیه؟ من این همه سختی کشیدم تا وی رو مال خودم کنم بعد این پسر لعنتی اومده از مستی وی استفاده کرده تا ببوستش؟روی شکم پسری که زيرم قرار داشت نشستم و اون پسر داشت با تعجب بهم نگاه می کرد پس تو همون حالت رو به وی کردم و داد زدم
_چیکار می خواستی بکنی؟وی که روی صندلی نشسته بود چند تا پلک زد و گفت
_امممممم بلند شو جونگ کوک.... چانیول حالت خوبه؟پسری که حالا فهمیده بودم اسمش چانیول هست اخم بامزه ای کرد و گفت
_عالیم عالییییی، بهتر از این نمی شم.... باور کن ویوی در حالی که تعادل نداشت سعی کرد بلند شه و بعد دستم رو گرفت تا از روی چانیول بلند شم
چانیول گوش های خیلی بامزه ای داشت و از الان تصمیم گرفته بودم بهش بگم بامبو!
اما از موضوع اصلی غافل نشدم و گفتم
_وی چرا داشتی چانیول رو می بوسیدی؟_من؟خب...خب...
_چون می خواد من دوست پسرش باشم...وی از من خوشش مياد!
با حرفی که چانیول زد اختیارم رو از دست دادم و داد زدم
_از تو سوال نپرسیدم!_دعوا نکنید!
_مگه نه وی؟ تو منو دوست نداری؟
با عصبانیت گفتم
_اون غلط کرده با تو!
وی بین ما قرار گرفت و گفت
_چانیول،جونگ کوک بس کنید من هیچ خری رو دوست ندارم...
YOU ARE READING
Dark house [S2]
Fanfictionچانیول در حالی که تسخیر شده دوباره برمي گرده! بکهیون دوباره با کابوس شب هاش مواجه ميشه اما سوال اینجاست، بکهیون تنها بازمانده از اون خونه نبوده.... پس چرا چانیول فقط به دنبال اون آمده؟ گذشته هيچوقت آدم ها رو رها نمیکنه حتی اگر واسه از بین بردن اتفاق...