7

1K 150 10
                                    

جینا آروم به سمت خونه ی جونگ کوک قدم میزد
نمی دونست اوضاع بین پدرش و یونگی چطور میشه هرچند ته دلش رفتار هردوشون زیادی غیرقابل درک بود یعنی واقعا ماجرای بینشون فقط یک مثلث عشقی ساده بوده یا چیزای بیشتری هست
نفسش رو کلافه بیرون داد چرا عشق و عاشقی انقدر سخته ؟
وقتی کوچیک بود عاشق شدن بنظرش خیلی قشنگ و راحت میومد خیلی آسون یک روز پسر مورد علاقت رو میبینی و اون از بین تمام دخترای روی کره ی زمین فقط عاشق تو میشه و تا آخر به خوبی و خوشی باهم زندگی میکنین کاش رویای بچگیش واقعی بود البته میشه گفت اولین تجربه ی عشقیش به همین قشنگی شروع شد اما خب همیشه اتفاق های دیگه ای میفته که نگهداشتن رویاهای بچگیت رو واست سخت تر میکنه برای همین اون و تهیونگ نتونستن اون رابطه ی قشنگ رو نگهدارن.....

(فلش بک:دوسال قبل)
صدای زنگ تو مدرسه پیچید و بالاخره کلاس آخر تموم شد جیمین به دختری که میز بغلیش بود چشمک
زد ولی دختر با بی تفاوتی پشت چشمی واسش نازک کرد و روش رو برگردوند

تهیونگ از پشت زد تو سرش :بیا خوب شد ضایعت کرد درسته که میگن دبیرستان شروع عشق و هیجانه ولی لازم نیست انقدر جدی رو این موضوع تمرکز کنی

جیمین: هه برو بابا خودت مثل ندید پدیدا همین اول کاری یکی رو پیدا کردی خیالت راحته منم یکی میخوام ازصبح انقدر چشمک زدم حس میکنم تیکه عصبی گرفتم

تهیونگ:بس که خری ما هنوز سال اولیم دخترا فعلا آدم حسابمون نمیکنن...
جیمین پاش رو زمین کوبید: غلط کردی پس جینا چجوری با تو میپره؟
تهیونگ هول شد:چی؟...کی؟..کی گفته ؟ من و جینا فقط دوستیم همین ...
_ خفه باوو ازهم خوشتون میاد ضایعست...

تهیونگ به صندلیش لگد زد:خفه شو داد نزن میشنوه..
جیمین بی تفاوت لبش رو گزید: لعنتی بذار من سال آخر شم رگباری مخ میزنم هر روز یکی باور کن
اصلا میدونی از الان میرم تو فاز بی محلی آره میگن دخترا از پسرای بد و مغرور خوششون میاد

تهیونگ:هر غلطی می خوای بکن فقط بیخود اسم من و جینارو سر زبونا ننداز چرا شایعه درست
میکنی؟

که نگاش رفت سمت جینا که بعد از این که دوستاش دور میزش رو خلوت کردن و رفتن از میزه
اول بلند شد و سمتش اومد

تهیونگ بهش لبخند زد که جیمین زیر لب زمزمه کرد:آره جونه خودت نیشت رو ببند بدبخته ضایع....

که تهیونگ محکم کوبید به پاش جینا با هیجان کنارش ایستاد :ته ته امروز میای بریم شهربازی شنیدم اون ترن هوایی باحاله افتتاح شده

تهیونگ بدون مکث بلند شد: یه درصد فک کن تو
بخوای من نیام همین امروز بریم خوبه؟

که جیمین بلندشد و بینشون ایستاد:
صبرکن ببینم الان ته ته دیگه چیه ؟خوردنیه؟این اسم رو از کجا رو داداشم گذاشتی دوما الان شمادوتا به طرز خیلی نامشخص دارین دوتایی باهم میرین سر قرار دیگه ؟
جینا هول شد : قرار؟؟ نخیر اصلا... فقط من بابام با این وسیله ها میانه نداره نمیذاره برم فعلا هم تو کلاس فقط با ته ته صمیمیم برای همین بهش گفتم توام اگه می خوای بیا خب

Destiny (Completed)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن