"بشینید این کتاب رو بخونید. اینم کارِ امروزتونه."
پارک اینو خطاب به هوسوک و دو دانشجوی دیگه گفت و خواست از اتاق خارج بشه که با صدای هوسوک متوقف شد.
"من همشو خوندم مهندس پارک. لطفا یه کارِ دیگه به من بدید. من اومدم اینجا تا بصورت عملی با دستگاهها آشنا بشم تئوری خوندن دیگه برام کافیه."
پارک با تعجب روی پاشنهی پاش به سمت هوسوک چرخید و با اخم های توی هم رفته و لحنی جدی در جواب هوسوک گفت،
"یعنی تو از جلسهی پیش تا حالا همهی این دویست صفحه رو خوندی؟ اونم درحالی که کمتر از نصف روز این کتاب رو بهتون دادم؟"
"بله من همشو خوندم و یادشون گرفتم."
پارک قدمی به سمت هوسوک برداشت و با پوزخندی روی لب هاش گفت،
"پس تو الان میدونی ونتیلاتور چیه و میتونی جلوی من اجزای دستگاه رو توضیح بدی و چکش کنی؟"
"البته که میتونم. شما کافیه منو به یکی از این دستگاه ها برسونید."
پارک با همون پوزخند روی لبهاش درحالی که مطمئن بود هوسوک هم مثل یکی از اون هزاران دانشجو فقط بلوف زده گفت، "دنبالم بیا."
با ورودشون به بخش (ICU) حس عجیبی تمام بدنش رو در برگرفت. میشه گفت حس خوب و لذت بخشی بود. همگام با قدم های پارک وارد یکی از اتاق ها شدن. بیماری که روی تخت خوابیده بود دستهاش در بندِ سوزنِ سرمها و تنفسش به دستگاه وابسته بود و حس خوب چند لحظه پیشش رو از بین برد.
دیدن شخصی که روی تخت ICU بیمارستان به هر دلیلی داشت برای ادامه ی زندگی میجنگید قلبش رو به درد میآورد.
"خب، من منتظرم کارآموز جانگ."
هوسوک با صدای مهندس پارک به خودش اومد، به سمت دستگاه مورد نظرش رفت و همونطور که قسمتهای مورد نیاز رو چک میکرد شروع به توضیح دادن درمورد دستگاه کرد.
***
"خب حالا این دستگاه دقیقا چی هست؟"
جیمین پرسید و قدمهاش رو با قدمهای هوسوک تنظیم کرد.
"ونتیلاتور؟"
" آره، همینی که چکش کردی."
" این دستگاهیه برای بیمارانی که مشکل تنفسی دارن. این دستگاه تنفسشون رو کامل میکنه و یا حتی جایگزین تنفسشون میشه."
جیمین لبخندی زد، "اما واقعا نمیتونم باور کنم که اون دویست و خوردهای صفحه رو توی یه هفته با تمام جزئیات تموم کردی."
"باورش سخته اما از من هرکاری برمیاد، با اینحال نمیتونم منکر شانس هم بشم." چشمکی به جیمین زد.
"شانس؟ شانس دیگه چرا؟" جیمین کنجکاوانه پرسید.
"میدونی من هرکاری هم که میکردم توی یه هفته نمیتونستم اون حجم از جزئیات رو کاملا به ذهن بسپارم، شانس اون قسمتش بود که مهندس پارک توضیحات و چک کردن دستگاهی رو ازم خواست که من قبلا سرِ درس آشنایی با تجهیزات پزشکی ارائه داده بودمش."
![](https://img.wattpad.com/cover/231953288-288-k946169.jpg)
YOU ARE READING
Cafe Calico | ᴊᴍ+ᴊʜ
Romance[-کامل شده-] 𝐉𝐢𝐇𝐨𝐩𝐞/𝐇𝐨𝐩𝐞𝐌𝐢𝐧 خلاصه: جانگهوسوک یه دانشجوی مهندسی پزشکیه که توی ایتالیا درس میخونه. اما چی میشه وقتی دست سرنوشت توی یکی از مزخرفترین روزهای زندگیش آشناییش رو با یه باریستا و گربهی شیطونش که از تمام کسایی که به صاحبش نزدی...