թαɾԵ 2

189 49 6
                                    

جهیون روی تخت گرم و نرمی که دویونگ براش تدارک دیده بود دراز کشید و به سقف بی جون اتاق نگاه کرد . یه دستش رو زیر سرش و دیگری رو روی شکمش گذاشت و غرق در افکارش شد .

چهارسال پیش مجبور شد به همراه خانوادش از کره به سمت کالیفرنیا بره و چهار سال تمام اونجا زندگی کنه . چهار سالی که به طور کامل وقف گرفتن مدرک پزشکیش شد . پزشکی و پزشک شدن هیچ وقت کاری نبود که توی لیست آرزوهای جه ،جا بگیره . تا جایی که یادش میومد همه شغلها مثل خلبان شدن ، پلیس شدن ، معلم شدن و... حداقل یک بار هم که شده جایگاه اول شغلهایی که "جهیون میخواد بهش برسه" رو گرفته بودن اما پزشکی... . حتی یکبار هم این اتفاق نیفتده بوده که جهیون به زبون بیاره یا حتی بهش فکر کنه که دکتر بشه . اون حتی یکبار هم خودش رو در لباس پزشکی تصور نکرده بود . با این حال پدرش که یکی از پزشکهای قهار کره بود  و شهرتش به سطح جهانی رسیده بود اون رو مجبور کرد تا بره کالیفرنیا و اونجا درس بخونه . خواست پدرش بود و نمیتونست رد کنه . وقتی پدرش بهش گفت که باید پزشکی بخونه جهیون فکر میکرد حداقل مادرش اون رو میفهمه و پدرش رو راضی میکنه اما بنظر میرسید خانم جونگ برای لحظاتی طولانی حس مادرانش رو کنار گذاشته بود . مادر جهیون به خوبی علایق جهیون میدونست و

 خبر داشت که جهیون حتی از پزشکی خوشش نمیاد ولی اون رو مجبور کرد که به حرف پدرش گوش بده . جهیون هم که چاره ای جز اطاعت نمیدید قبول کرد و پزشکی خوند . مادرش همیشه بهش میگفت که باید نمره ها بالایی بیاره  اتفاقی که جهیون حتی یک بار هم تجربش نکرده بود .

نمره ی بالا؟

نه . اون همیشه بالاترین نمره ها رو توی مدرسه داشت . چیزی که جهیون تجربه نکرد بود این رفتار مادرش بود . این تغییر رفتاری که جهیون تا کمتر از یک ماه پیش دلیلش رو نمیدونست . تغییر رفتار مادرش مثل یک سیلی محکم براش میموند تا بفهمه که اون زن مادر واقعیش نیست. در واقع مادر واقعی جه وقتی اون پونزده سالش بود برای همیشه ترکش کرد و به جایی رفت که جهیون باور داشت خودش هم روزی به اونجا قدم خواهد گذاشت . بهشت .

کمتر از یک سال بعد از فوت مادرش ، پدر جهیون ، آقای جونگ دوباره ازدواج میکنه و جهیون مثل هر نوجوون دیگه ای با حضور اون زن غریبه توی زندگی ای که متعلق به خودش مادر واقعیش و پدرش بود مخالفت میکنه  . اما این مخالفت با دیدن رفتار زن دووم زیادی نداشت و تقریبا بعد سه سال جهیون اون زن رو "مادر" صدا کرد .

لقبی که جهیون به خانم جونگ داده بود کاملا مناسب اون به نظر میرسید . اون مهربون ، محتاط ، حامی و یک ورژن تکامل یافته ای از فرشته بود . اما همه اینها یک ماه پیش برای جهیون پوچ به نظر رسید وقتی فهمید مادرش بخاطر رسیدن به حداقل نیمی از ارث و میراث باباش با اون مخالفت نکرد و جهیون رو مجبور کرد وارد حیطه ای بشه که ازش دل خوشی نداشت . در واقع پدرش گفته بود که اگر جهیون سمت شغلی به غیر از پزشکی بره نه تنها جهیون بلکه همسر دوم خودش هم از ارث و میراث محروم میشن .

The Guardian Angel [ Jaeyong ]Where stories live. Discover now